نسب ابوبکر

نسب ابوبکر

نام: عبدالله

کنیه: ابوبکر

نام پدر: عثمان

نام مادر: سلمی

بهتر هست مطلب رو طبق منابع اهل سنت بیان کنم

ابن أثير جزرى در كتاب اسد الغابة در شرح حال ابوبكر مى‌نويسد:

وأُمه أُم الخَيْر سَلْمَى بنت صخر بن عامر بن كعب بن سعد بن تيم بن مرة، وهي ابنة عَمّ أبي قحافة، وقيل: اسمها: ليلى بنت صخر بن عامر. قاله محمد بن سعد، وقال غيره: اسمها سلمى بنت صخر بن عامر بن عمرو بن كعب بن سعد بن تَيْم. وهذا ليس بشيءٍ؛ فإنها تكون ابنةَ أخيه، ولم تكن العربُ تنكح بنات الإخوة. والأول أصح....

وقد اختلف في اسمه، فقيل: كان عبدَ الكعبة فسماه رسول الله صلى الله عليه وسلّم عبد الله. وقيل: إن أهله سموه عبد الله. ويقال له: عتيق أيضاً

نام مادر ابوبكر ام الخير دختر صخر بن عامر بن كعب كه دختر عمه ابو قحافه مى‌شده بوده، برخى گفته‌اند كه اسم او ليلى بن صخر بوده، اين مطلب را محمد بن سعد گفته، ديگران گفته‌اند كه اسم مادر ابوبكر سلمى دختر صخر دختر عامر بن عمر بوده؛ او دختر برادر ابوقحافه بوده .

و همچنين در باره نام خود ابوبكر اختلاف شده است؛ برخى گفته‌اند كه اسم او عبد الكعبه بوده؛ پس رسول خدا او را عبد الله ناميد، برخى گفته‌اند كه خانواده‌اش او را عبد الله ناميدند؛ و گفته شده كه اسم او عتيق نيز بوده است

نكته جالب در گفته ابن أثير اين است كه مى‌گويد: برخى گفته‌اند مادر ابوبكر دختر عمويش بوده؛ يعنى ابوقحافه با دختر برادرش ازدواج كرده است؛ اما در ادامه اين نظر را بى‌ارزش دانسته و مى‌گويد كه در عرب چنين چيزى نبوده است

أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 3   ص 315، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م

معرفی پدر و مادر ابوبکر در منابع اهل سنت:

أم أبى بكر أم الخير سلمى بنت صخر بن عامر بن عمرو بن كعب بن سعد بن تيم ابن مرة بن لؤي ين غالب بن فهر بن مالك

عبدالله بن عثمان بن عامر بن عمرو بن كعب بن سعد بن تيم . وأمه أم الخير ، واسمها سلمى بنت صخر بن عامر بن كعب بن سعد

مجمع الزوائد - الهيثمي - ج 9 - ص 40- دار الكتب العلمية

مجمع الزوائد - الهيثمي - ج 9 - ص 40- دار الكتب العلمية

عمدة القاري - العيني - ج 15 - ص 280- دار إحياء التراث العربي

المعجم الكبير - الطبراني - ج 1 - ص 51 – 52- دار إحياء التراث العربي

المعجم الكبير - الطبراني - ج 9 - ص 40- دار إحياء التراث العربي

تفسير القرطبي - القرطبي - ج 16 - ص 194 – 195- دار إحياء التراث العربي

الطبقات الكبرى - محمد بن سعد - ج 3 - ص 169- دار صادر

تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 30 - ص 14- دار الفكر

أسد الغابة - ابن الأثير - ج 3 - ص 205- دار الكتاب العربي

البته شاید دوستان اهل سنت بگویند آقا این کذب هست.

باید عرض کنم بزرگواران نمیشه اینجوری که گفت چون:

اولا: بسیاری از کتب علمای شما و علمای شما زیر سوال می روند که چرا به ابوبکر تهمت زده اند

ثانیا: جناب طبرانی روایتی ذکر می کنند با این معنا:: از عروه نقل شده است كه اسم ابوبكر، عبد الله بن عثمان بن عامر بن عمرو بود، در جنگ بدر به همراه رسول خدا (ص) حضور داشت، و مادرش سلمى بنت صخر بن عامر بن عمرو... نام داشت::

در انتهای روایت چنین می گویند:

رواه الطبراني وإسناده حسن

اين روايت را طبرانى نقل كرده و سند آن حسن است.

المعجم الكبير، ج 1   ص 51، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية،1404هـ – 1983م

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 9   ص 40، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ

شاید برای شما مخاطب گرامی روشن نشده باشد

پدر و مادر جناب ابوبکر در عامر بن عمرو یکی هستند. درسته؟

آقای عامر دو تا پسر داشته

یکی به اسم عثمان

یکی به اسم صخر

جناب صخر یه دختر دارند به اسم سلمی

که عثمان یعنی برادرشون باهاش ازدواج می کند

و عبدالله ((ابوبکر)) متولد می شود

واضح شد؟

 

صدیق کیست؟

جناب سيوطي در كتاب الدر المنثور ج ، 5 ، ص262 از تاريخ بخاري نقل مي‌كند از ابن عباس كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود :الصديقون ثلاثة حزقيل مؤمن آل فرعون وحبيب النجار صاحب آل ياسين وعلي بن أبي طالب .الصديقون ثلاثة حبيب البحار مؤمن آل ياسين الذي قال يا قوم اتبعوا المرسلين وحزقيل مؤمن آل فرعون الذي قال أتقتلون رجلا أن يقول ربى الله وعلي بن أبي طالب وهو أفضلهم .صديق در جهان سه نفر هستند : حزقيل مؤمن آل فرعون ، حبيب نجار كه در سورۀ ياسين به او اشاره شده است و علي بن أبي طالب عليه السلام .(1)


 


 

اگر چنانچه ابوبكر هم جزء صديقين بودند ، بايد پيامبر اكرم در اين روايت اشاره مي‌كردند .


 

2- در كتاب الآحاد و المثاني از قول امام علي عليه السلام كه وقتي شايع مي‌شود كه پيامبر اكرم لقب صديق به ابوبكر داده است ، بالاي منبر مي‌رود ومیفرماید:


 

حدثنا أبو موسى نا نوح بن قيس عن رجل قد سماه ذهب عن أبي موسى اسمه عن معاذ العدوية قالت سمعت عليا رضي الله تعالى عنه يخطب على المنبر وهو يقول:انا الصديق الأكبر آمنت قبل أن يؤمن أبو بكر وأسلمت قبل أن يسلم .قبل از آن‌كه ابوبكر ايمان بياورد‌ ، من ايمان آوردم ، قبل از آن‌كه ابوبكر اسلام بياورد من ايمان آوردم .(2)


 

حدثنا أبو بكر نا بن نمير عن العلاء بن صالح عن المنهال بن عمرو عن عباد بن عبد الله قال سمعت عليا رضي الله تعالى عنه يقول:انا عبد الله وأخو رسوله وأنا الصديق الأكبر لا يقولها بعدي إلا كذاب مفتري ولقد صليت قبل الناس بسبع سنين . .(3)


 

3- جناب ابن ماجه در كتاب سننش كه از صحاح سته است از قول آقا امير المؤمنين عليه السلام نقل مي‌كند :حدثنا أبو بكر نا بن نمير عن العلاء بن صالح عن المنهال بن عمرو عن عباد بن عبد الله قال سمعت عليا رضي الله تعالى عنه يقول:انا عبد الله وأخو رسوله وأنا الصديق الأكبر لا يقولها بعدي إلا كذاب مفتري ولقد صليت قبل الناس بسبع سنين .(4)


 

اين دو دسته از روايات .


 

ترجمه:انا الصديق الاكبر -صديق اكبر من هستم


 

صليت قبل الناس سبع سنين- قبل از آنكه مردم نماز بخوانند ، هفت سال قبل از مردم من نماز خواندم .لايقولها بعدي الا كاذب -هر كس بعد از من بگويد من صديقم او دروغگو است.جناب حاکم نیشابوری درباره این حدیث مي‌گويد:صحيح علي شرط شيخين


 

4- ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق ، از ابن عباس نقل مى‏كند كه مى‏گفت : فتنه‏ اي در پيش است ، هركس از شما با آن روبرو شد ، به دو چيز تمسّك جويد : كتاب خدا و على‏بن ابى‏طالب عليه السلام ؛ زيرا شنيدم‏كه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در حالى‏كه دست علي عليه السلام را گرفته بود ، مى‏فرمود :


 

« اين ( علي ) نخستين كسي است كه به من ايمان آورد و اوّل كسي است كه در روز قيامت با من مصافحه مى‏كند و او فاروق اين امّت است كه ميان حق و باطل جدايي مى‏افكند . او ( علي ) آقا و رييس و ملجأ مؤمنان است و مال پناه و ملجأ ستمگران . او صديق اكبر بزرگ‏ترين راستگو و او درِ « مدينه علم » من است كه از آن مى‏توان به سوي من آمد و او خليفه و جانشين من بعد از من است . » (5)بسياري از علماي اهل سنت ؛ از جمله ابن ماجه قزويني در سننش كه يكي از صحاح سته اهل سنت به شمار مي آيد ، با سند صحيح نقل كرده :


 

عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ صَلَّيْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِينَ .(6)عباد بن عبد الله گويد : علي عليه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم ، پس از من جز دروغگو كسي ديگر خود را صديق نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از ديگران نماز مي خواندم .


 

محقق سنن ابن ماجه در ادامه مي نويسد : في الزوائد : هذا إسناد صحيح . رجاله ثقات . رواه الحاكم في المستدرك عن المنهال . وقال : صحيح على شرط الشيخين .

در اين ثابت است که امير المومنين صديق اکبر  بوده و حتي لقب ان امام (ع) را نيز مانند خلافت بلافصل ايشان غصب کردند.

پي نوشت:

(1)الدر المنثور - جلال الدين السيوطي - ج 5 - ص 262 و شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 9 - ص 172 و الجامع الصغير - جلال الدين السيوطي - ج 2 - ص 115 و كنز العمال - المتقي الهندي - ج 11 - ص 601 و فيض القدير شرح الجامع الصغير - المناوي - ج 4 - ص 313 و شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 2 - ص 304 و تفسير الرازي - الرازي - ج 27 - ص 57 و تفسير البحر المحيط - أبي حيان الأندلسي - ج 7 - ص 442 و تفسير الآلوسي - الآلوسي - ج 16 - ص 145 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 42 - ص 43 و ...

(2)الآحاد والمثاني - الضحاك - ج 1 - ص 151 و شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 1 - ص 30 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 42 - ص 33 و تهذيب الكمال - المزي - ج 12 - ص 18 و تهذيب التهذيب - ابن حجر - ج 4 - ص 179 و ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 2 - ص 212 و انساب الآشراف _ بلاذري ، ج1 ، ص46 و البداية و النهاية _ ابن كثير دمشقي -  ج7 ، ص370 .

(3)الآحاد والمثاني - الضحاك - ج 1 - ص 148 .

(4)سنن ابن ماجة - محمد بن يزيد القزويني - ج 1 - ص 44 و المصنف - ابن أبي شيبة الكوفي - ج 7 - ص 498 و كتاب السنة - عمرو بن أبي عاصم - ص 584 و شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 20 - ص 286 و نظم درر السمطين - الزرندي الحنفي - ص 96 و كنز العمال - المتقي الهندي - ج 13 - ص 122 و تفسير الثعلبي - الثعلبي - ج 5 - ص 85 و الكامل - عبد الله بن عدي - ج 2 - ص 187 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 42 - ص 61 و تهذيب الكمال - المزي - ج 22 - ص 514 و ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 1 - ص 433 و المستدرك - الحاكم النيسابوري - ج 3 - ص 112 و...

(5)تاريخ مدينه دمشق ج42 ص42 و 43

(6)سنن ابن ماجة ، ج1 ، ص 44 ، و البداية والنهاية ، ج3 ، ص 26 و  المستدرك ، حاكم نيشابوري ، ج3 ،  ص 112 وتلخيص آن ، تأليف ذهبي در حاشيه همان صفحه ، و تاريخ طبري ، ج2 ، ص 56 ، والكامل ، ابن الاثير ، ج2 ، ص 57 و فرائد السمطين ، حمويني ، ج 1 ص 248 و الخصائص ، نسائي ، ص 46 با سندي كه تمام روات آن ثقه هستند ، و تذكرة الخواص ، ابن جوزي ، ص 108 و ده ها سند ديگر .

عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ» با سند معتبر + تصوير كتاب

روايت «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ» با سند معتبر + تصوير كتاب

روايت فوق، با تعبيرهاي مختلف از زبان مبارك رسول خدا صلي الله عليه وآله در شأن والاي امير مؤمنان حضرت علي بن ابي‌طالب عليهما السلام صادر شده است.
تعبيرهاي مختلف اين روايت، در مقاله جداگانه تحقيق و بررسي شده است. يكي از تعبيرها، عبارت فوق است كه همراه با اسكن كتاب، به محضر حق جويان راه حقيقت تقديم مي‌شود.
از اين روايت،‌ چند مطلب مهم درباره امير مؤمنان عليه السلام ثابت مي‌شود:
مطلب اول: عصمت مطلق آن حضرت:
قرآن كريم كلام خداوند است كه از طريق جبرئيل امين بر رسول خدا صلي الله عليه وآله نازل شده و آن حضرت نيز بدون دخل و تصرف آن را براي امت اسلامي ابلاغ فرموده است.
بنابراين، همانگونه كه قرآن كريم كلام الهي و پيراسته از سخنان بشري و اوهام شيطاني است، امير مؤمنان عليه السلام كه همراه هميشه قرآن است، نيز معصوم از هرگونه خطا و اشتباه در هر زمان است.
مطلب دوم؛ برتري آن حضرت بر صحابه و افراد ديگر:
بدون ترديد،‌ كسي كه طبق نص صريح رسول خدا صلي الله عليه وآله همواره با قرآن است و لحظه از قرآن جدا نبوده، بر كساني ديگر كه اين ويژگي‌ را ندارند و يا احياناً به مدت دوازده سال روخواني يك سوره را ياد مي‌گيرند و يا معاني كلمات قرآن را نمي‌دانند، برتر است.
البته ويژگيهاي برتري آن حضرت تنها در عصمت خلاصه نمي‌شود؛‌ بلكه ويژگيهاي علمي،‌ و ساير فضائل منحصر به فرد آن حضرت نيز در اثبات برتري ايشان نقش ويژه دارند كه در اين مختصر مجال بحث آن نيست.
مطلب سوم؛ اولويت حضرت براي تصدي مقام خلافت.
بعد از اثبات عصمت و برتري آن حضرت، گذشته از نص قرآني و روايات رسول وحي، از ديدگاه عقل سليم نيز شخصي براي جانشيني رسول خدا و امامت و هدايت امت اسلامي، سزاوار است كه اين ويژگيها را داشته باشد. طبق اين روايت معتبر، علي عليه السلام اين ويژگيها را داشته اند و در نتيجه ايشان براي تصدي مقام خلافت و امامت الهي، لياقت دارد و سزاوار تر از ديگران است.
در اين نوشتار به دو طريق روايت اشاره مي‌كنيم:
الف: روايت ام سلمه (س) از رسول خدا (ص)

«ام المؤمنين ام سلمه» يكي از بهترين زنان رسول خدا صلي الله عليه وآله بوده كه تا آخر عمر در كنار اهل بيت آن حضرت بوده و به مناسبت هايي، از ساحت امير مؤمنان و اهل بيت دفاع مي‌كرده است.
واقعه جمل، يكي از بهترين فرصت هايي بود كه ام سلمه، برتري امير مؤمنان و شايستگي آن حضرت را براي مقام ولايت از زبان رسول خدا صلي الله عليه وآله بيان كرده است.
حاكم نيشابوري، روايت ام سلمه را با اين سند از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل كرده است:
(4566) أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَفِيدُ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ، ثنا عَمْرُو بْنُ طَلْحَةَ الْقَنَّادُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ، ثنا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِيدِ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو سَعِيدٍ التَّيْمِيُّ، عَنْ أَبِي ثَابِتٍ مَوْلَى أَبِي ذَرٍّ، قَالَ: كُنْتُ مَعَ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ الْجَمَلِ، فَلَمَّا رَأَيْتُ عَائِشَةَ وَاقِفَةً دَخَلَنِي بَعْضُ مَا يَدْخُلُ النَّاسَ، فَكَشَفَ اللَّهُ عَنِّي ذَلِكَ عِنْدَ صَلاةِ الظُّهْرِ، فَقَاتَلْتُ مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، فَلَمَّا فَرَغَ ذَهَبْتُ إِلَى الْمَدِينَةِ، فَأَتَيْتُ أُمَّ سَلَمَةَ، فَقُلْتُ: إِنِّي وَاللَّهِ مَا جِئْتُ أَسْأَلُ طَعَامًا وَلا شَرَابًا وَلَكِنِّي مَوْلَى لأَبِي ذَرٍّ، فَقَالَتْ: مَرْحَبًا فَقَصَصْتُ عَلَيْهَا قِصَّتِي، فَقَالَتْ: أَيْنَ كُنْتَ حِينَ طَارَتِ الْقُلُوبُ مَطَائِرَهَا؟ قُلْتُ: إِلَى حَيْثُ كَشَفَ اللَّهُ ذَلِكَ عَنِّي عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ، قَالَ: أَحْسَنْتَ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: " عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ ".
در روز جمل، وقتى چشمم به «عايشه» افتاد كه ايستاده بود، پاره‏اى از خيالات كه در دل ديگران وارد مى‌شود، در دل من پديد آمد، هنگام نماز ظهر، خداوند شك و ترديد را از دل من برطرف ساخت و سرانجام به پشتيبانى از حضرت على عليه السّلام با دشمنان او نبرد كردم. پس از پايان جنگ به مدينه بازگشتم. و به خانه «امّ سلمه» رفتم و به او گفتم: به خدا سوگند! به منظور درخواست خوراكى و آشاميدنى به خانه تو نيامده‏ام. من آزاده شده «ابوذر» هستم.
ام سلمه، به من خوش آمد گفت و من حكايت حال خود را در روز جمل بازگو كردم. «ام سلمه» گفت: آنگاه كجا بودى كه دلها به سوى منطقه پرواز خود مى‌رفتند؟ در پاسخ گفتم: تا آنجا پرواز كردم كه خداوند پرده شك را از چشم دل من‏ برطرف كرد و در هنگام ظهر، دروازه حقيقت به روى من گشوده شد و در راه حقيقت، از جان گذشته و عاشقانه با دشمنان نبرد كردم.
ام سلمه، از شنيدن سخنان من، شادمان گشت و به من آفرين گفت و اظهار داشت: از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه فرمود:
على همراه قرآن است و قرآن نيز همراه با على عليه السّلام است. هيچگاه على عليه السّلام از قرآن و قرآن از على عليه السّلام، جدا نمى‌شوند تا اين كه كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.
الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص134، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990
تصحيح حاكم نيشابوري و شمس الدين ذهبي

حاكم نيشابوري در پايان، روايت را تصحيح كرده و مي‌نويسد:
هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَأَبُو سَعِيدٍ التَّيْمِيُّ هُوَ عُقَيْصَاءُ ثِقَةٌ مَأْمُونٌ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ.
اين روايت سندش صحيح و ابوسعيد تيمى همان عقيصاء است كه ثقه و مورد اعتماد است؛ ولى بخارى و مسلم اين روايت را نقل نكرده‌اند.
الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص134، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990
شمس الدين ذهبي نيز نظر حاكم را تأييد كرده و روايت را صحيح مي داند










ب:‌روايت سعد بن ابي وقاص با تأييد ام سلمه

اين روايت،‌ با عبارت « انت مع الحق و الحق معك حيث ما دار» از طريق سعد بن ابي وقاص در حضور معاويه بن ابي‌سفيان،‌ عبد الله بن عمر و ابن عباس در مدينه بيان شده است.
نكته مهم اين كه: معاويه براي اثبات صدور اين روايت از رسول خدا صلي الله عليه وآله از سعد بن ابي‌وقاص شاهد خواست. از اين رو ، آنها نزد «ام المؤمنين ام سلمه»‌ آمدند و ام سلمه نيز صدور اين روايت از رسول خدا در خانه خود تأييد كرد.
حال متن روايت را از كتاب «تاريخ مدينة دمشق» به نقل ابن عساكر مي‌خوانيم:
(19567)- أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مَنْصُورٍ، أنا أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ أَبِي الْحَدِيدِ، أنا جَدِّي أَبُو بَكْرٍ، أنا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ بْنِ بِشْرٍ، نَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ رَاشِدٍ الطَّبَرِيُّ، بِصُورَ، وَأَحْمَدُ بْنُ حَازِمِ بْنِ أَبِي غرزة الْكُوفِيُّ، قَالا: أنا أَبُو غَسَّانَ مَالِكُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ، نَا سَهْلُ بْنُ شُعَيْبٍ النِّهْمِيُّ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْمَدِينِيِّ، قَالَ: حَجَّ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ فَمَرَّ بِالْمَدِينَةِ، فَجَلَسَ فِي مَجْلِسٍ فِيهِ سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ، وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ، وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ، فَالْتَفَتَ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ، فَقَالَ: يَا أَبَا عَبَّاسٍ، إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفْ حَقَّنَا مِنْ بَاطِلِ غَيْرِنَا، فَكُنْتَ عَلَيْنَا وَلَمْ تَكُنْ مَعَنَا، وَأَنَا ابْنُ عَمِّ الْمَقْتُولِ ظُلْمًا يَعْنِي عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَكُنْتُ أَحَقَّ بِهَذَا الأَمْرِ مِنْ غَيْرِي، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَكَذَا فَهَذَا وَأَوْمَأَ إِلَى ابْنِ عُمَرَ أَحَقُّ بِهَا مِنْكَ، لأَنَّ أَبَاهُ قُتِلَ قَبْلَ ابْنِ عَمِّكَ، فَقَالَ مُعَاوِيَةُ: وَلا سَوَاءً، إِنَّ أَبَا هَذَا قَتَلَهُ الْمُشْرِكُونَ، وَابْنَ عَمِّي قَتَلَهُ الْمُسْلِمُونَ، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: هُمْ وَاللَّهِ أَبْعَدُ لَكَ وَأَدْحَضُ لِحُجَّتِكَ، فَتَرَكَهُ وَأَقْبَلَ عَلَى سَعْدٍ، فَقَالَ: يَا أَبَا إِسْحَاقَ، أَنْتَ الَّذِي لَمْ تَعْرِفْ حَقَّنَا، وَجَلَسَ فَلَمْ يَكُنْ مَعَنَا وَلا عَلَيْنَا، قَالَ: فَقَالَ سَعْدٌ: إِنِّي رَأَيْتُ الدُّنْيَا قَدْ أَظْلَمَتْ، فَقُلْتُ لِبَعِيرِي: إِخْ، فَأَنَخْتُهَا حَتَّى انْكَشَفَتْ، قَالَ: فَقَالَ مُعَاوِيَةُ: لَقَدْ قَرَأْتُ مَا بَيْنَ اللَّوْحَيْنِ، مَا قَرَأْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ (ص): إِخْ، قَالَ: فَقَالَ سَعْدٌ: أَمَا إِذْ أَبَيْتَ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ لِعَلِيٍّ: " أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَكَ حَيْثُ مَا دَارَ "، قَالَ: فَقَالَ مُعَاوِيَةُ: لَتَأْتِيَنِّي عَلَى هَذَا بِبَيِّنَةٍ، قَالَ: فَقَالَ سَعْدٌ: هَذِهِ أُمُّ سَلَمَةَ تَشْهَدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقَامُوا جَمِيعًا فَدَخَلُوا عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ، فَقَالُوا: يَا أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ، إِنَّ الأَكَاذِيبَ قَدْ كَثُرَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَهَذَا سَعْدٌ يَذْكُرُ عَنِ النَّبِيِّ (ص) مَا لَمْ نَسْمَعْهُ، أَنَّهُ قَالَ، يَعْنِي لِعَلِيٍّ: " أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَكَ حَيْثُ مَا دَارَ "، فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: فِي بَيْتِي هَذَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِعَلِيٍّ، قَالَ: فَقَالَ مُعَاوِيَةُ لِسَعْدٍ: يَا أَبَا إِسْحَاقَ، مَا كُنْتُ أَلْوَمَ الآنَ إِذْ سَمِعْتَ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَجَلَسْتَ عَنْ عَلِيٍّ، لَوْ سَمِعْتُ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) لَكُنْتُ خَادِمًا لِعَلِيٍّ حَتَّى أَمُوتَ.
معاويه، پس از حج به مدينه آمد و در مجلسى نشست كه در آن سعد بن أبى وقاص، عبد الله بن عمر و عبد الله بن عباس حضور داشتند. رو به عبد الله بن عباس كرد و گفت: اى أبا عباس! تو حق ما را از باطل ديگران تشخيص ندادى؛ عليه ما بودى نه با ما؛ در حالى كه من پسر عموى كسى هستم كه مظلوم كشته شد ـ يعنى عثمان بن عفان ـ و من براى اين كار شايسته‌تر ديگران بودم.
ابن عباس با اشاره به پسر عمر جواب داد: اگر اين طور بود، او از تو شايسته‌تر بود؛ چرا كه پدر او پيش از پسر عموى تو كشته شد. معاويه گفت: اين دو با هم مساوى نيستند؛ چرا كه پدر او را مشركان كشت؛ اما پسر عموى مرا مسلمانان. ابن عباس جواب داد: اين كه آن‌ها مسلمان بودند، خلافت را از تو دورتر و حجت تو را راحت‌تر باطل مى‌كند.
پس معاويه، ابن عباس را رها كرد و رو به سعد بن أبى وقاص گفت: اى ابو إسحاق! تو كسى بودى كه حق ما را نشناختى و كنار نشستى نه با ما بودى و نه عليه ما !
سعد گفت: من ديدم كه دنيا تاريك شده بود؛ پس به شترم گفتم: اخ (بخواب)، شترم را خواباندم تا تاريكى‌ها از بين برود. معاويه گفت: من در بين لوحتين (قرآن) را خواندم؛ اما‌ در كتاب خدا كلمه «إخ» نخواندم.
سعد در جواب گفت: حالا كه نمى‌پذيرى؛ پس من از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شنيدم كه به على (عليه السلام) مى‌گفت: «تو با حق هستى و حق با تو است؛ هر كجا كه باشي». معاويه گفت: بايد براى اين سخنى كه گفتى شاهد بياورى. سعد گفت: ام سلمه شهادت مى‌دهد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله آن را گفته است.
پس همگى بلند شدند و پيش ام سلمه آمدند؛ گفتند: اى مادر مؤمنان ! دروغ بستن به رسول خدا صلي الله عليه وآله زياد شده است، ابن سعد، از رسول خدا چيزى را نقل مى‌كند كه ما نشنيده‌ايم كه خطاب به على (عليه السلام) فرموده باشد: «تو با حق هستى و حق با تو است، هر كجا كه باشي». پس ام سلمه گفت: رسول خدا صلي الله عليه وآله اين مطلب را در اين خانه من به على (عليه السلام) گفت.
پس معاويه به سعد گفت: اى ابوإسحاق ! من الآن بيش از تو نبايد ملامت شوم؛ چرا كه تو اين مطلب را از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيدى و به على (عليه السلام) نپيوستى، اگر من آن را از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيده بودم، تا زمان مرگ خادم على (عليه السلام) مى‌شدم.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج20، ص361، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.







تصحيح سند اين روايت

رواياني كه در سند اين روايت قرار دارند، از سوي علماي رجال اهل سنت توثيق شده اند و در نتيجه روايت معتبر است.

 
پناه می برم به خدا از آن کس که می رنجاند و به دیگران برای جلوگیری از انجامش هشدار می دهد


امام على (ع) :
اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخل ورزى به زيادى، رياكارى در عمل، و خود رأيى.
غررالحكم، ج2، ص451، ح3260



هیچ ادعایی ندارم فقط اونی که مقصر بود و اونی که به خاطر رفاقتش با مقصر طرفداریشو کرد و اونی که بخاطر خویشاوندی حق رو ناحق کرد را واگذار کردم به خدا

از این لحظه دیگه ازشون هیچ انتظاری ندارم و هیچ توضیح و پیشنهادی هم از اونها قبول نمی کنم

دیدار به قیامت نارفیق
hossein moradi آنلاین نیست.  
Digg this Post!Tweet this Post!Share on FacebookShare on google+
پاسخ با نقل قول

صدیق اکبر کیست؟؟؟

صدیق اکبر کیست؟؟؟
جناب سيوطي در كتاب الدر المنثور ج ، 5 ، ص262 از تاريخ بخاري نقل مي‌كند از ابن عباس كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود :
الصديقون ثلاثة حزقيل مؤمن آل فرعون وحبيب النجار صاحب آل ياسين وعلي بن أبي طالب .الصديقون ثلاثة حبيب البحار مؤمن آل ياسين الذي قال يا قوم اتبعوا المرسلين وحزقيل مؤمن آل فرعون الذي قال أتقتلون رجلا أن يقول ربى الله وعلي بن أبي طالب وهو أفضلهم .
صديق در جهان سه نفر هستند : حزقيل مؤمن آل فرعون ، حبيب نجار كه در سورۀ ياسين به او اشاره شده است و علي بن أبي طالب عليه السلام و او از انها برتر و افضل است.
 
الدر المنثور - جلال الدين السيوطي - ج 5 - ص 262 و شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 9 - ص 172 و الجامع الصغير - جلال الدين السيوطي - ج 2 - ص 115 و كنز العمال - المتقي الهندي - ج 11 - ص 601 و فيض القدير شرح الجامع الصغير - المناوي - ج 4 - ص 313 و شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 2 - ص 304 و تفسير الرازي - الرازي - ج 27 - ص 57 و تفسير البحر المحيط - أبي حيان الأندلسي - ج 7 - ص 442 و تفسير الآلوسي - الآلوسي - ج 16 - ص 145 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 42 - ص 43 و ... 
 
7DM1R3HJ_pic.gif?rnd=
namaye.png?rnd=
اگر چنانچه ابوبكر هم جزء صديقين بودند ، بايد پيامبر اكرم در اين روايت اشاره مي‌كردند .
 
در كتاب الآحاد و المثاني از قول امام علي عليه السلام كه وقتي شايع مي‌شود كه پيامبر اكرم لقب صديق به ابوبكر داده است ، بالاي منبر مي‌رود ومیفرماید:
 
حدثنا أبو موسى نا نوح بن قيس عن رجل قد سماه ذهب عن أبي موسى اسمه عن معاذ العدوية قالت سمعت عليا رضي الله تعالى عنه يخطب على المنبر وهو يقول:انا الصديق الأكبر آمنت قبل أن يؤمن أبو بكر وأسلمت قبل أن يسلم .
قبل از آن‌كه ابوبكر ايمان بياورد‌ ، من ايمان آوردم ، قبل از آن‌كه ابوبكر اسلام بياورد من ايمان آوردم من صدیق اکبر هستم
الآحاد والمثاني - الضحاك - ج 1 - ص 151 و شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 1 - ص 30 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 42 - ص 33 و تهذيب الكمال - المزي - ج 12 - ص 18 و تهذيب التهذيب - ابن حجر - ج 4 - ص 179 و ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 2 - ص 212 و انساب الآشراف _ بلاذري ، ج1 ، ص46 و البداية و النهاية _ ابن كثير دمشقي -  ج7 ، ص370 .
ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق ، از ابن عباس نقل مى‏كند كه مى‏گفت : فتنه‏ اي در پيش است ، هركس از شما با آن روبرو شد ، به دو چيز تمسّك جويد : كتاب خدا و على‏بن ابى‏طالب عليه السلام ؛ زيرا شنيدم‏كه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در حالی كه دست علي عليه السلام را گرفته بود ، مِ‏فرمود :
 
« اين ( علي ) نخستين كسي است كه به من ايمان آورد و اوّل كسي است كه در روز قيامت با من مصافحه مى‏كند و او فاروق اين امّت است كه ميان حق و باطل جدايي مى‏افكند . او ( علي ) آقا و رييس و ملجأ مؤمنان است و مال پناه و ملجأ ستمگران . او صديق اكبر بزرگ‏ترين راستگو و او درِ « مدينه علم » من است كه از آن میتوان به سوي من آمد و او خليفه و جانشين من بعد از من است . »
تاريخ مدينه دمشق ج42 ص42 و 43
NFMDUQKG_pic.gif?rnd=
 
عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ صَلَّيْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِينَ .
عباد بن عبد الله گويد : علي عليه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم ، پس از من جز دروغگو كسي ديگر خود را صديق نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از ديگران نماز مي خواندم .
محقق سنن ابن ماجه در ادامه مي نويسد : في الزوائد : هذا إسناد صحيح . رجاله ثقات . رواه الحاكم في المستدرك عن المنهال . وقال : صحيح على شرط الشيخين .
 
43GW60LU_pic.gif?rnd=

فشای محتوای توافق ایران و آژانس/ تفاهم محرمانه لو رفت!

محتوای تفاهم نامه محرمانه ایران و آژانس درمورد بازرسی از تأسیسات هسته ای ایران بالاخره تحت فشار آمریکا توسط مقامات آژانس بین المللی انرژی اتمی لو رفت.

 

 

خبرگزاری آمریکایی "آسوشیتدپرس" (AP) در گزارشی اختصاصی به نقل از یک مقام آگاه اعلام کرد: «ایران خود بازرسی از سایت پارچین را انجام خواهد داد.»

 


براساس اسناد ادعایی که به رؤیت این خبرگزاری رسیده، ایران طبق توافق محرمانه با آژانس اجازه خواهد داشت از کارشناسان خود برای بازرسی از سایت پارچین که ادعا شده برای ساخت سلاح هسته ای مورد استفاده قرار گرفته استفاده کند.

 

 

آسوشیتدپرس با غیرعادی خواندن این تفاهم، نوشت آژانس معمولاً خود مکلف به انجام این گونه اقدامات است.

 

 

این خبرگزاری همچنین با پیش بینی "بالاگرفتن اختلافات مخالفان توافق از جمله صهیونیست ها و کنگره با دولت آمریکا در پی افشای این خبر" نوشت: «هر عضو آژانس ملزم است بعضی اطلاعات درباره برنامه هسته ای خود را در اختیار آژانس قرار دهد.

 

بعضی کشورها ملزم به چیزی بیش از ارائه سالانه میزان مواد هسته ای خود به آژانس نیستند. اما کشورهایی مانند ایران که به ساخت سلاح احتمالی مظنون هستند تحت بررسی های شدیدتر شامل بازرسی های دقیق قرار دارند.»

 


به نوشته آسوشیتدپرس، «آژانس اعلام کرده که بر اساس اطلاعات ارائه شده توسط سیستم های اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل، نسبت به آزمایش ضامن های به شدت انفجاری مناسب سلاح هسته ای در پارچین مشکوک است.»

 

 

 

 

به گفته این خبرگزاری، سند ادعائی پیش نویس توافق ایران و آژانس است که بنا به تأیید یک مقام آگاه از محتوای تفاهم نامه، چندان تفاوتی با نسخه نهایی ندارد. این مقام آگاه به خاطر غیرمجاز بودن افشای اطلاعات، درخواست کرد نامش فاش نشود. با توجه به آن که تنها مقامات ایرانی و مسؤولان آژانس از محتوای این تفاهم مطلع بوده اند، حدس زدن وابستگی سازمانی این مقام مطلع مشکل به نظر نمی رسد.

 

 

در این سند که با عنوان "تمهیدات جداگانه 2" نام گذاری شده، آمده است که آژانس به جای انجام بازرسی، به نظارت بر کارمندان ایرانی در حین بازرسی آن ها از سایت پارچین قناعت کرده است.

 


همچنین به نوشته آسوشیتدپرس، این نام گذاری نشان از وجود سند محرمانه دیگری میان ایران و آژانس در مورد نحوه انجام بازرسی ها دارد.

 


بر اساس محتوای این سند، ایران "با درنظر گرفتن حساسیت های نظامی" تصاویر و فیلم های محل هایی را که به گفته آژانس با فعالیت تسلیحاتی ادعایی در ارتباط هستند در اختیار مأموران آژانس قرار می دهد.

 

 

آسوشتدپرس می نویسد: «این جمله بندی سند نشان می دهد فراتر از ممانعت ایران از انجام  بازرسی های فیزیکی از سوی آژانس، ایران حتی اجازه داشتن اطلاعات به صورت فیلم و عکس از نقاطی که به دلیل اهمیت نظامی خارج از دسترس هستند را به آژانس نمی دهد.»

 


این خبرگزاری خود می افزاید کارشناسان آژانس معمولاً برای شواهد فعالیت تسلیحاتی، شخصاً نمونه برداری محیطی را انجام می دهند، اما این تفاهم، تکنسین های ایرانی را برای انجام نمونه برداری معین کرده است.

 


همچنین به موجب این سند، نمونه برداری از داخل ساختمان مشکوک به انجام آزمایشات ادعایی تنها محدود به تعداد 7 نمونه است. انجام نمونه برداری های بیشتر از بیرون سایت پارچین در محدوده ای که در آینده تعیین می شود مجاز خواهد بود.

 


در این تفاهم آمده: «اقدامات با استفاده از تجهیزات تأییدشده ایران مطابق با مشخصات فنی تعیین شده از سوی اژانس انجام خواهد شد.» آسوشیتدپرس افزود در حالی که در متن تفاهم اشاره شده آژانس "از اعتبار فنی بازرسی های ایران اطمینان حاصل می کند"، به چگونگی این اعتبارسنجی اشاره ای نشده است.

 


این پیش نویس امضا نشده اما حامل نام علی حسینی تاش، معاون راهبردی شورای عالی امنیت ملی به عنوان نماینده امضا کننده ایران در این تفاهم است. آسوشیتدپرس با انتقاد از نام این مقام ایرانی به جای سازمان انرژی اتمی ایران، این مسئله را نشان دهنده میزان اهمیتی که ایران برای تفاهم قائل است دانسته است.

 


"سرج گاس" سخنگوی آژانس بین المللی انرژی اتمی در پاسخ به آسوشیتدپرس گفته است آژانس درحال حاضر موضع گیری فوری در این مورد ندارد.

 

 

لازم به ذکر است "لینزی گراهام" رئیس کمیسیون بودجه سنای آمریکا که نامزد ریاست جمهوری انتخابات آینده آمریکا نیز هست، پیش از این آژانس را تهدید کرده بود اگر از دادن همه و تمام نسخه های تفاهمات جانبی ایران و آژانس دررابطه با توافق هسته ای ایران به کنگره خودداری کند، بودجه این سازمان را از سوی آمریکا قطع خواهد کرد.

 

 

 

 

ایدئولوژی داعش تکفیری و انحرافی است

رئیس سازمان امور دیانت ترکیه:
ایدئولوژی داعش تکفیری و انحرافی است
«محمد گورمز» رییس سازمان امور دیانت ترکیه ایدئولوژی داعش را تکفیری و انحرافی خواند.

«محمد گورمز» رییس سازمان امور دیانت ترکیه ایدئولوژی داعش را تکفیری و انحرافی خواند.وی گفت: داعش نیز همانند خوارج هر طرز تفکر به جز خود را دشمن تلقی و دشمنان خود را نیز تکفیر می کند.


وی گفت: داعش زاده القاعده است ولی داعش حتی القاعده را نیز تکفیر می کند و اسم جنگ و کشتار خود را جهاد می خواند.
 
گورمز گفت: ریختن خون و سرپا گذاشتن حقوق انسانها جهاد نیست، بلکه جهاد مبارزه با ظلم و فساد است و ادعای جهاد داعش جفایی بزرگ به اسلام است.
 
گورمز با تاکید بر اینکه بزرگترین ضرر و زیان به اسلام را داعش وارد کرده است گفت: همه علما و موسسات دینی ساختار داعش را غیراسلامی خوانده اند و علمای اسلامی باید گردهم بیایند و بطور مشترک علیه این ساختار موضع گیری کنند.
 
به نوشته منابع خبری ترکیه، سازمان امور دیانت این کشور گزارشی درباره اهداف، تاکتیکها، قدرت، شعارها، فعالیتها و برداشت مذهبی داعش تهیه کرده است.


سازمان امور دیانت ترکیه وابسته به نخست وزیری این کشور عالیترین مرجع امور دینی ترکیه و عهده دار اداره تمامی مساجد در سطح این کشور و مسوول تنظیم روابط امور دینی و فتاوی است .

حدیثی زیبا درباره دشنام به موجودات جهان!

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در حدیثی زیبا که اوج مهر و عطوفت پیامبر رحمت اسلام را نشان می دهد به این سوال پاسخ گفت اند که آیا در مشکلات می توانیم به عامل طبیعی مشکلات مثل باد و کوه و دریا ناسزا بگوییم؟

 

پيامبر صلى الله عليه و آله:


 لَا تَسُبُّوا الرِّيَاحَ فَإِنَّهَا مَأْمُورَةٌ وَ لَا تَسُبُّوا الْجِبَالَ وَ لَا السَّاعَاتِ وَ لَا الْأَيَّامَ وَ لَا اللَّيَالِيَ فَتَأْثَمُوا وَ تَرْجِعَ عَلَيْكُمْ.
 

به بادها ناسزا مگوييد كه آنها (از جانب خداوند) مأمورند و كوهها و لحظه ها و روزها و شبها را ناسزا نگوييد كه گنهكار مى شويد و به خودتان بر مى گردد.



منبع: علل الشرائع ج 2 ، ص 577، ح 1

خداوند در حوادث تلخ و شيرين زندگى انسان، چه مقدار نقش دارد؟

خداوند در حوادث تلخ و شيرين زندگى انسان، چه مقدار نقش دارد؟


در قرآن مى‏خوانيم: «ما أصابك مِن حَسنةٍ فَمِن اللّه و ما أصابك مِن سَيِّئة فَمِن نَفسك»سوره نساء، آيه 79


...هر خوبى به تو رسد از خداوند است ولى هر بدى كه به تو رسد از نفس خودت مى‏باشد


كره زمين كه به دور خود و خورشيد مى‏گردد و همواره بخشى از آن روشن و بخشى ديگر تاريك است


هر كجاى آن روشن باشد از خورشيد است و هر كجاى آن تاريك باشد، از خود زمين است


خداوند انگور را آفريد، ولى بشر از آن شراب مى‏سازد كه مايه بروز هزاران حادثه و بيمارى است
 

خداوند به انسان قدرت داد، ولى عدّه‏اى با سوء استفاده از اين قدرت، به محرومان ضربه مى‏زنند


خداوند به انسان عقل داد، ولى عدّه‏اى از اين عقل سوء استفاده كرده و به دنبال مكر و حيله براى مردم هستند


پس آنچه از سوى خداوند است، نيكوست و بدى‏ها از خود ما سرچشمه مى‏گيرد.

 

ماجرای در امان ماندن شیعیان از وبا با حکم یک عالم

علامه سیدمحمد طباطبایی فشارکی در سال 1253 هجری قمری در فشارک اصفهان در خانه مرحوم حاج ابوالقاسم از علمای آن شهر دیده به جهان گشود، مادر وی خیلی علاقه داشت تا به زیارت بارگاه مطهر امام حسین علیه السلام برود و با توسل به پیشگاه آن امام راه تحصیل و طی کردن مراحل کمال فرزندش را هموار سازد، وی همراه گروهی از زائران حسینی فشارک به به قصد اقامت در کربلا ترک کرد.


سیدمحمد در کربلا تحصیلات عربی، منطق و برخی مقدمات دیگر را از محضر حاج حسن بن سیدمحمد مجاهد فرا گرفت و بعد از مدتی از محضر اساتید دیگری همچون حسین بن محمد اسماعیل معروف به فاضل اردکانی نیز شاگردی کرد، سپس در سال 1286 قمری به نجف اشرف هجرت کرد و در محفل علمی میرزای شیرازی حضور یافت، وقتی مرحوم میرزای شیرازی درس خود را به سامرا انتقال داد، سیدمحمد نیز به این شهر آمد و درس استادش اکتفا کرد.


با رحلت مرحوم میرزای شیرازی در سال 1312 قمری همراه با خانواده به نجف برگشت و در حالی که خود به استادی ماهر تبدیل شده بود، در آنجا به تدریس پرداخت، مرحوم شیخ عبدالکریم حائری سال‌ها در سامرا و نجف در محضر وی شاگردی کرد، سرانجام آن مجتهد وارسته و عارف فرزانه در سوم ذی‌القعده سال 1316 قمری در نجف اشرف دارفانی را وداع گفت و پیکر مطهرش پس از تشییعی باشکوه در یکی از حجره‌های صحن مقدس علوی به خاک سپرده شد.


به مناسبت سالروز وفات علامه سیدمحمد طباطبایی فشارکی اشاره‌ای کوتاه به برخی مقاطع زندگانی وی می‌شود:


*ماجرای دستور مهدوی علامه برای در امان ماندن شیعیان سامرا از وبا
آیت‌اللّه شیخ مرتضی حائری از قول پدر بزرگوارش آورده است: با مرحوم میرزا علی آقا شیرازی، درس خصوصی نزد مرحوم آقای میرزا محمدتقی شیرازی می‌خواندیم، محل درس در بالا خانه‌ای بود، مرحوم استاد سیدمحمد فشارکی که از پایین صدای دوست یعنی میرزا محمدتقی را شنید، بالا آمد و این جریان در موقعی بود که بیماری وبا در سامرا آمده بود، سیدمحمد فشارکی به مرحوم میرزا رو کرد و گفت: آقای میرزا من را مجتهد می‌دانی؟ ایشان گفتند: آری! شما را مجتهد می‌دانیم، دوباره گفتند: من را عادل می‌دانی؟ گفتند: بلی! شما را عادل می‌دانیم، دفعه سوم گفتند: حکم مجتهد عادل را نافذ می‌دانی؟


گفتند: اطلاق آن، محل منع است، ایشان گفتند: من حکم کردم بر تمام رجال و نساء از شیعه سامرا که زیارت عاشورا بخوانند و ثواب آن را هدیه کنند به روح جناب نرجس خاتون سلام الله علیها والده ماجده حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف و آن را شفیع کنند نزد فرزندش حضرت حجت که ایشان شفاعت کنند عنداللّه و من ضامن می‌شوم که هر کسی این عمل را انجام دهد مبتلا به بیماری وبا نشود.


این حکم منتشر شد و همه عمل کردند و از شیعه هیچ کس مبتلا به بیماری وبا نشد و علی‌الظاهر کسی در آن اوان نمرد، جز یک پاره‌دوز شیعی که معلوم نشد آن زیارت را خوانده یا نه و آا به مرض و با مرده یا نه و به قدری مطلب روشن بود که سنیان، مردگان خود را شب دفن می‌کردند و می‌آمدند حرم امام هادی و حضرت عسکری علیهماالسلام می‌گفتند: انا نسلم علیک مثل ما یسلم علیک الشیعه.


*هنگامی که علامه فشارکی، شهادت استاد در تحریم تنباکو را طلب کرد!
سیدحسین حائری فشارکی نقل کرده است که در ماجرای تنباکو و فتوای میرزای شیرازی که منجر به قطع استعمار انگلیس در ایران شد، میرزا شاگردان برجسته و فاضل خود را شب‌ها نزد خود فرا می‌خواند و با آنان در خصوص فتوا به حرمت تنباکو و عوارض این حرکت شرعی و سیاسی بحث می‌کرد، سپس گفت‌وگوها به صورت مکتوبی در می‌آمد، مرحوم میرزا آن‌ها را مورد مطالعه قرار می‌داد و گاهی حاشیه‌ای بر آن مکتوب می‌نوشت.


زمانی سخن به اینجا رسید که: بیم آن می‌رود که میرزا به تحریم تنباکو فتوا دهد، جانش به خطر بیفتد؛ در این صورت چه جوابی در پیشگاه خداوند خواهیم داشت؟ آیت‌الله سیدمحمد فشارکی بر این باور بود که در مقابل این فتوا ـ که موجب حفظ اقتدار و عزت مسلمانان است و مصلحت دینی در آن نهفته است ـ اگر میرزا هم به شهادت رسید، ضرر نکرده است. از این رو، روزی با اجازه استادش به حیاط اندرونی او وارد شد و خطاب به میرزا گفت: شما حق استادی، تعلیم و تربیت و سایر حقوق بر من دارید؛ ولی خواهش می‌کنم به اندازه چند دقیق اجازه دهید تا من آزادانه نظر خود را بیان کنم.


میرزا از پیشنهاد او استقبال می کند و می‌فرماید: بگویید؛ سیدمحمد فشارکی می‌گوید: سید! چرا معطلی؟ فکر نکنم از اینکه جانت به خطر می‌افتد، هراسی به دل راه دهی، پس چه بهتر که بعد از خدمت به اسلام و تربیت علمی عده‌ای، به سعادت شهادت برسی که موجب رستگاری شما و افتخار ماست.


میرزای شیرازی جواب می‌دهد: من نیز چنین عقیده‌ای دارم، ولی می‌خواستم به دست دیگری نوشته شود و امروز به سرداب مطهر رفتم و این حالت دست داد و نوشتم و فرستادم، ولله المستعان و له الشکر علی وضوح الحجه.

 


*پرداخت قرض‌ها از سرای باقی!
فارس می نویسد از کرامات علامه فشارکی پس از حیات این است که به خواب شاگردش آیت‌الله میرزا حسین نائینی که بسیار مقید بود تا قرض‌های استادش را ادا کند می‌آید و می‌فرماید: میرزا حسین شما در مورد قرض‌های من بسیار افسرده شده‌اید، من به قدری که قرض‌هایم را ادا کنی پول دارم و آن پول در داخل دستمال در فلان جعبه است فردا برو و آن پول را بردار و قرض‌های مرا ادا کن، وقتی فردای آن شب آی‌ الله نائینی به سراغ آن جعبه می‌رود می‌بیند در آن جعبه فقط به اندازه قرض‌های سیدمحمد پول وجود دارد.
 

هفتاد سال كافر است و ما به او روزى مى دهيم

حضرت ابراهيم (عليه السلام) مهمان نواز و مهمان دوست بود، روزى يك نفر مجوسى در مسير راه خود، به خانه ابراهيم آمد تا مهمان او شود. ابراهيم به او فرمود: اگر تو قبول اسلام كنى (يعنى دين حنيف مرا بپذيرى) تو را مى پذيرم وگرنه تو را مهمان نخواهم كرد، مجوسى از آنجا رفت.


خداوند به ابراهيم (عليه السلام) وحى كرد: اى ابراهيم تو به مجوسى گفتى اگر قبول اسلام نكنى حق ندارى مهمان من شوى، و از غذاى من بخورى، در حالى كه هفتاد سال است او كافر مى باشد و ما به او روزى و غذا مى دهيم، اگر تو يك شب به او غذا مى دادى چه مى شد؟


ابراهيم (عليه السلام) از كرده خود پشيمان شد و به دنبال مجوسى حركت كرد و پس از جستجو، او را يافت و با كمال احترام او را مهمان خود نمود.


مجوسى راز جريان را از ابراهيم پرسيد، ابراهيم (عليه السلام) موضوع وحى خدا را براى او بازگو كرد.


مجوسى گفت: آيا براستى خداوند به من اين گونه لطف مى نمايد؟ حال كه چنين است اسلام را به من عرضه كن تا آن را بپذيرم، او به اين ترتيب قبول اسلام كرد.

 

 

این جوانان به سادگی از شهوت ها چشم پوشی می کنند

عزت و کرامت نفس، یکی از اساسی ترین عوامل رشد رشد مطلوب شخصیت جوانان است. برای اینکه جوانان بتوانند از بیشترین ظرفیت و توانمندیهای خود بهره ببرند، لازم است نگرشی مثبت به خود داشته باشند.

 

بی گمان جوانانی که دارای اعتماد به نفس و عزت نفس هستند، به بالاترین پیشرفت های تحصیلی و بیشترین آمادگی در رویایی با سختی ها و مشکل های زندگی دست می یابند.

انسان والا به فرموده امام علی علیه السلام:

«نفس خود را عزیز می دارد، خود را از خواری دور نگاه می دارد و به پستی گناه و کرنش در برابر گناهکار و ستمگر تن نمی دهد.»/ نهج البلاغه، حکمت456.

چنین انسانی« نه تنها حق دیگران را محترم می شمارد و چشم درشتی بدان ندارد، بلکه شرف و عزت را در بی نیازی از مردم می داند»/ میزان الحکمه، ج6،ح12557.

و به زور بازوی خود متکی است، «از کار نمی گریزد و به تلاش خود متکی است»./ تحف العقول، ص37.

 

قرآن کریم عزت را خواست خدا، رسول خدا و مؤمنان می داند و می فرماید:

* وَلِلَّـهِ الْعِزَّةُ وَلِرَ‌سُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ *

؛«عزت از آن خدا و پیامبر و مؤمنان است»./ منافقون، 8.

اهمیت و ارزش عزت نفس به اندازه است که سرور آزادگان جهان می فرماید:

«مرگ با عزت از زندگی با ذلت بهتر است»./ بحارالانوار، ج44، ص192.

 

حضرت علی علیه السلام در رهنمودی، حقیقت این مرتبه وجودی را به خوبی نشان داده است؛ آنجا که درباره عزت نفس می فرماید: «کم داشتن و به کم قانع بودن و نه دست پیش دیگران دراز کردن است».


از حضرت امیرعلیه السلام نقل کرده اند که:

روزی از برابر قصابی می گذشت، قصاب گفت: «گوشت های خوبی آورده ام». حضرت فرمود: «اکنون پول ندارم که بخرم». قصاب گفت: «صبر می کنم». حضرت فرمود:«نه! به شکمم می گویم صبر کند»./ تاریخ یعقوبی، ج2، ص264.

کسی که نفسش با کرامت است می تواند به سادگی و آسانی از شهوت ها چشم پوشی کند و در مقابل، کسانی که با ارزش والای کرامت نفس ناآشنایند، گرفتار صفاتی ناپسند مانند بی برنامه بودن، خیال پردازی، بی حیایی، پیروی از شهوت ها و... هستند.

 

قطره ای از فضایل و مناقب امام کاظم(علیه السلام)

پیشوایان معصوم (ع) هر کدام به نوبت خود منبع فضایل و مناقب و آموزگاران واقعی فضیلت و شرف و اصول انسانیت هستند.آنان پایه گذاران تمدن واقعی و پی افکنان اصول معاشرت و روابط اجتماعی صحیح و سالم می باشند.

 

از اینرو صفات و فضائلی که اکنون در این بخش می‏ آوریم در دیگر پیشوایان هم وجود داشته است.

 


علم و دانش حضرت
خاندان عصمت و طهارت از پایه گذاران علوم و دانشتهای حقیقی بشر بشمار می‏ آیند که با روشنگریها و راهنمائی های خود که همه از روی علم و حکمت و جهان بینی عمیق معنوی و فکری بوده است تاریکی ها و اوهام را زائل ساخته ‏اند و اجتماع را بسوی حقیقت معارف و مکارم واقعیت و درستی‏ ها و مفاهیم اصیل معاریف بشری رهنمون گشته‏ اند.

 


یادگارهای علمی و فکری امام موسی بن جعفر (ع) که در محتویات کتابهای حدیث و فقه و کلام و تفسیر ثبت گردیده است یکی از بهترین و غنی ‏ترین میراثهای علمی است که اصول زندگی و روشهای تربیتی و معارف ماوراء الطبیعه را با محکمترین و استوارترین بیانها در اختیار پویندگان آن معارف قرار میدهد و اسرار آفرینش را با عالیترین بیانات توضیح میدهد که امروز علم با آن همه پیشرفت و ترقی فراتر از آن گام ننهاده است.

 


صدر المتألهین ـ در شرح و تقریط حدیث شریف عقل که امام (ع) به یکی از یاران خود بنام «هشام بن حکم» القاء فرموده است چنین می نویسد:
«این حدیث عقل در برگیرنده بزرگترین مشخصات و ویژگیهای عقل است که در محتویات خود معارف عالیه ‏ای از قرآن مجید را دارد این حدیث شریف محتوی معارف پر ارج الهی است که همانند آنرا در چندین مجلد از کتاب‏های عرفا و دانشمندان صاحب نظر نمیتوان پیدا نمود جامعیت حدیث از آن نظر است که اشاراتی به علم ماوراء الطبیعت فلکیات، روان‏شناسی، اخلاق، سیاست مدنی، تربیتی و...  دارد و از نظر مواعظ و پند و اندرز و توجیه به نشاءة آخرت سرشار و غنی است» (1)

 


رهبر فکری و معنوی:
امام موسی بن جعفر (ع) بعد از رحلت پدر عالی قدرش اداره کننده فکری و علمی دانشگاه وسیع و بزرگی بود که از پدر به میراث باقیمانده بود. دانشگاهی که مدیریت علمی آن به عهده امام واگذار گردید در حال توسعه و گسترش و دربر گیرنده هزاران دانشجو و استاد بود که در کلاسهای مختلف آن از مکتب پر فیض امام صادق (ع) دانش آموخته و اکنون در طی مدارج عالی تری از دانش و فضیلت بودند.

 


گروه های متعددی از متکلمین و فقها، و فلاسفه و محدثین و مفسرین و ریاضیون و مورخین، و رجالیون و ادبا و شعرا و دیگر طبقات مختلف علمی اکنون متوجه مقام علمی الهی امام موسی بن جعفر گردیده ‏اند و از کمالات و فضائل و دانش بی پایان او استفاضه می نمایند. و گرد شمع وجود او را فرا گرفته‏ اند تا مبانی مکتب فکری و علمی اسلامی را غنی‏ تر و پربارتر سازند و نور درخشان اسلامی را روشن ‏تر و تابان ‏تر نمایند.

 

امام موسی بن جعفر (ع) دانشمندترین و با فضیلت‏ ترین مردم عصر خود بود و علم و دانش او همانند انبیاء و رجال الهی از منبع پر فیض الهام و کرامت الهی سرچشمه گرفته بود و در مکتب تربیتی خاندان رسالت و طهارت تکمیل و سرشار گردیده بود. امام صادق (ع) در تصدیق دانش و آگاهی های علمی او می فرماید :

 


فرزندم موسی به حدی آمادگی علمی دارد که اگر از تمام محتویات قرآن از او پرسش نمائی با دانش و علم کافی که دارد به تو پاسخ قانع کننده‏ ای می دهد. او کانون حکمت، فهم، معرفت و اندیشه است.

 


در وسعت و تبحر علمی او کافی است که در نظر آوریم که دانشمندان و محدثین در فنون مختلف اسلامی از وی حقایقی نقل کرده ‏اند که کتبها و دفاتر خود را با آنها پر ساخته ‏اند بحدی که آن حضرت با لقب «عالم» شهرت یافته است.

 


دانشمند عصر
عصر زندگی امام از نقطه نظر علم و دانش، یکی از درخشان‏ ترین اعصار اسلامی بوده است، دانش و هنرهای گوناگون در آن عصر پا بر پلکان اعتلاء نهاده بود.عصر طلائی دانشها و هنرهای ظریف در دنیای اسلام آغاز گشته بود در یک چنین عصری مشعشع که دیوانها و کتابهای دانشمندان ایران، یونان و هند به زبان تازی ترجمه میشد و فلسفه و ادبیات و دیگر شاخه‏ های علوم آن روزی در اوج اعتلای نسبی خود بود پیشوای هفتم ما را در محافل علمی دانشمندان و مجامع بحث و گفتگو و مناظره عالم و دانشمند می‏ نامیدند تا آنجا که این عنوان در شمار القاب آن حضرت در آمده بود و این موضوع خود میرساند که وجهه علمی و تبرز فکری او در میان نا باوران امامت نیز پذیرفته شده بود.


 

 

پی نوشت:
1 ـ صدر المتالهین یکی از مفاخر فلاسفه و دانشمندان عصر اخیر است که در فلسفه و معارف حکمت و کلام کم نظیر است.کتاب اسفار و شرح اصول کافی و شواهد الربوبیه و تفسیر برخی از آیات قرآن از آثار اوست و مهمتر از آن، پایه گذاری یک مکتب فلسفی و فکری است که هنوز هم پیروان فراوان دارد او در سال 1050 در سفر حج در بصره به رحمت ایزدی پیوست.

كرامتى زمینى و كرامتى آسمانى

یكى از اصحاب امام حسن مجتبى صلوات اللّه علیه حكایت می كند: روزى آن حضرت از شهر مدینه منوّره عازم شهر شام شد.

من نیز با عدّه اى - كه تعداد آن ها هفتاد نفر بود - به همراه حضرت حركت كردیم .

 

امام علیه السلام هنگام حركت ، روزه بود و هیچگونه آذوقه و زاد و توشه اى همراه خود برنداشته بودیم .

 

چون مقدارى از مسافت را پیمودیم ، خورشید غروب كرد و نماز مغرب و عشاء را به امامت آن حضرت خواندیم؛ و بعد از نماز، حضرت دست به دعا برداشت .

 

و هنگامى كه دعایش به درگاه خداوند متعال پایان یافت ، ناگاه متوجّه شدیم كه درى از آسمان گشوده شد و ملائكه الهى به همراه زنبیل هایى كه پر از میوه و اشیاء خوراكى بود، وارد شدند.

 

و سپس آن غذاهاى داغ و لذیذ؛ و همچنین میوه ها را جلوى میهمانان امام حسن مجتبى علیه السلام چیدند؛ و همه ما به همراه آن حضرت از آن غذاها و میوه ها میل كردیم .

 

و چون بسیار خوش طعم و لذیذ بود؛ و از جهتى ما نیز راه زیادى را پیموده بودیم و خسته و گرسنه شده بودیم ، طبیعى بود كه زیاد خوردیم .


ولى بدون آن كه چیزى از غذاها و میوه ها كم شده باشد، ملائكه ها آن ها را جمع كرده و به آسمان بالا بردند.(1)همچنین آورده اند:یكى از راویان حدیث و از اصحاب امام حسن مجتبى علیه السلام حكایت كند: روزى به همراه عدّه اى از دوستان در خارج از شهر مدینه ، كنار آن حضرت نشسته و مشغول صحبت بودیم .

 

ناگهان گله آهوانى را در بیابان مشاهده كردیم كه دسته جمعى در حال عبور بودند.

 

حضرت مجتبى سلام اللّه علیه فریادى بر آن ها كشید؛ و تمامى آن ها با نداى لبیّك ، فریاد امام علیه السلام را پاسخ گفتند و ایستادند.

 

پس از آن حضرت به آهوها اجازه حركت داد و آن ها به راه خود ادامه دادند و رفتند.

 

جمعیّت اظهار داشتند: یاابن رسول اللّه ! این ها حیواناتى وحشى بودند؛ و این كرامتى ، زمینى بود؛ چنانچه ممكن باشد كرامتى بر ما ارائه فرما كه آسمانى باشد.

 

زد؛ و ناگهان گوشه اى از آسمان شكافته شد و نورى فرود آمد كه روشنائیش تمام خانه هاى شهر مدینه را فرا گرفت و پس از آن به وسیله آن نور زلزله و حركتى عجیب در ساختمان ها ظاهر گشت كه تمامى افراد وحشت زده شدند؛ و به امام علیه السلام گفتند: یاابن رسول اللّه ! دیگر بس ‍ است، همین معجزه ما را كفایت كرد و ایمان آوردیم؛ اكنون دستور بده تا اوضاع به حالت طبیعى خود باز گردد.

 

پس امام حسن مجتبى علیه السلام جمعیّت را مخاطب قرار داد و فرمود: ما - اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام - اوّل همه اشیاء و آخر همه امور هستیم .

 

و ما قبل از آفرینش دنیا؛ و بلكه قبل از تمام موجودات جهان آفریده شده ایم و تا آخر دنیا نیز جاوید خواهیم بود

 

و ما اگر بخواهیم مى توانیم در امور طبیعت با امر و نهى تصرّف نمائیم و در آن ها دگرگونى به وجود آوریم.

 

 

 

منبع:

مدینة المعاجز، ج 3، صص 235-234؛ اثبات الهداة، ج 2، ص 561-562.

حکایات و کرامات شگرف از امام کاظم(علیه السلام)

مرحوم طبرسی در كتاب شریف خود به نام احتجاج آورده است : روزی مهدی عبّاسی با حضور بعضی از علماء اهل سنّت و از آن جمله ابویوسف - كه یكی از علماء برجسته دربار به حساب می آمد، جلسه ای تشكیل داد؛ و حضرت ابوالحسن امام موسی كاظم علیه السلام را نیز در آن جلسه دعوت كرد. امام كاظم علیه السلام پس از ورود، از ابویوسف مطلبی را پرسید؛ ولی او نتوانست جواب سئوال حضرت را بدهد. پس از آن ، خطاب به حضرت كرده و اجازه گرفت تا سئوالی را مطرح كند؟ امام علیه السلام فرمود: آنچه مایل هستی سؤ ال و مطرح كن .

 


ابویوسف پرسید: درباره حاجی كه در حال احرام باشد، آیا شرعاً می تواند از سایه بان استفاده كند؟ حضرت فرمود: خیر، صحیح نیست . پرسید: چنانچه خیمه ای را نصب كند و داخل آن رود، چه حكمی دارد؟ فرمود: در آن اشكالی نیست . پرسید: چه فرقی بین آن دو وجود دارد؟!
حضرت فرمود: درباره زن حایض چه می گوئی ، آیا نمازهای خود را باید قضا كند یا خیر؟ جواب داد: خیر.


فرمود: آیا روزه های خود را باید قضا نماید؟ گفت : بلی . فرمود: چه فرقی بین نماز و روزه می باشد؟ گفت : در شریعت اسلام حكم آن چنین وارد شده است . امام موسی كاظم علیه السلام فرمود: درباره احكام شخص حاجی در حال احرام نیز چنان وارد شده است . در این لحظه مهدی عبّاسی خطاب به ابویوسف كرد و گفت : ای ابویوسف ! چه كردی ؟ كاری كه نتوانستی انجام دهی ؟!
ابویوسف گفت : او یعنی ؛ امام كاظم علیه السلام - مرا با یك استدلال از پای درآورد.


علی بن ابی حمزه گوید: امام كاظم علیه السلام را دیدم كه مشغول كار و فعالیت در زمین خودش بود به گونه ای كه عرق بر بدنش جاری بود به او عرض كردم فدایت شوم دیگران كجا هستند كه شما اینگونه به زحمت افتادید؟ حضرت فرمودند: ای علی ! كسی كه بهتر از من و پدرم بود با دست خود در زمین كار می كرد. عرض كردم : او چه كسی بود؟
امام علیه السلام فرمود: رسول خدا امیرالمومنین علیه السلام و پدران من همه بادست خود كار می كردند و البته كار كردن عمل پیامبران و جانشینان آنها و بندگان شایسته خداوند است.

 

 

اسوه عبادت
احمد بن عبدالله از پدرش نقل می كند كه گفت : نزد فضل بن ربیع (از سران حكومت عباسی) رفتم (در آن وقت كه امام موسی كاظم (علیه السلام) تحت نظر او بود) دیدم بر پشت بام نشسته است ، به من گفت : بیا اینجا به این خانه نگاه كن ببین چه می بینی ؟ رفتم دیدم و گفتم : یك لباس افتاده می بینم ، گفت : خوب نگاه كن ، خوب نگاه كردم ، گفتم : مردی را در حال سجده می بینم . گفت : آیا این مرد را می شناسی ؟ این موسی بن جعفر (علیه السلام) است ، كه شب و روز او را در این حال می بینم ، او نماز صبح را دراول وقت می خواند سپس تعقیب نماز را می خواند تا خورشید طلوع نماید، سپس به سجده می افتد و همچنان در سجده است تا ظهر شود.

 

كسی را وكیل كرده كه وقت نماز را به او خبر دهد، وقتی كه از ناحیه او با خبر می شد كه ظهر شده بلند می شد و بدون تجدید وضو، نماز می خواند (معلوم می شود كه از صبح تا ظهر خوابش نبرده است) وقتی شب می شود پس از نماز عشاء غذائی میل می كند، سپس تجدید وضو نموده به سجده می افتد و همواره در دل شب نماز می خواند تا طلوع فجر. بعضی از مامورین می گفت : بسیار شنیدم كه آن حضرت در دعایش ‍ می گفت :خدایا من از تو می خواستم فراغت و فرصتی برای عبادت تو بیابم ، خواسته ام را برآوردی ، تو را بر این كار حمد و سپاس می گویم . و در سجده خود می گفت : قبح الدنب من عبدك فلیحسن العفو و التجاوز من عندك . زشت است گناه از بنده تو، پس عفو و گذشت نیك از جانب تو می باشد. و از دعاهای معروف او است :
اللهم انی اسالك الراحه عند الموت و العفو عند الحساب خداوندا از درگاه تو آسایش هنگام مرگ و بخشش هنگام حساب را می خواهم.

 

 

آفرینش مافوق تصوّر
مرحوم شیخ مفید رحمه اللّه علیه آورده است : امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: همانا خداوند متعال دو جهان مرتبط  به یک دیگر آفریده است ، كه یكی از آن ها عُلیا و دیگری سُفلی می باشد. و آفرینش تشكیلاتی هر دو جهان را در انسان ایجاد نموده است ؛ همان طور كه این جهان را كروی شكل آفریده است ، همچنین سر انسان را نیز چون گنبد، كروی شكل قرار داده و موهای سر انسان به منزله ستارگان ؛ و چشمانش همانند خورشید و ماه ؛ و مجرای تنفّس او را چون شمال و جنوب ؛ و دو گوش انسان را چون مشرق و مغرب قرار داده است . همچنین چشم بر هم زدن انسان ، مانند جرقّه و برق ، سخن و كلام او مانند رعد و صدای آسمانی ، راه رفتن او همچون حركت ستارگان سیّاره است .

 

همچنین نشست و نگاه انسان همانند إشراف ستارگان ؛ و خواب انسان مانند هبوط آن ها؛ و نیز مرگ او همانند فناء و نابودی آن ستارگان خواهد بود. خداوند كریم در پشت انسان 24 فقره و مهره استخوانی همانند 24 ساعت شبانه روز، و درون او 30 روده به تعداد روزهای ماه قرار داده است ؛ و بدن او را متشكّل از 12 عضو به مقدار حدّ اكثر حمل او در شكم مادر آفریده است . و درون انسان چهار نوع آب وجود دارد كه عبارتند از: آب شور در چشمانش تا در گرما و سرما محفوظ و سالم بماند.

 

آب تلخ در گوش هایش تا جلوگیری از ورود حشرات باشد. آب مَنی در صلب و كمرش تا او را از فساد و دیگر عوارض مصون و سالم نگه دارد. آب صاف در دهان و زبانش تا كمك در جهات مختلف دهان و درون باشد. و به همین جهت هنگامی كه حضرت آدم علیه السلام لب به سخن گشود، شهادت به یگانگی خداوند سبحان داد. همچنین خداوند حكیم انسان را از نفس و جسم و روح آفرید، كه به وسیله نفس ، خواب های مختلف می بیند؛ و جسمش مورد انواع بلاها و امراض ‍ گوناگون قرار می گیرد، كه در نهایت به خاك باز می گردد؛ و روح تا زمانی كه جسم بر روی زمین باشد، با او است و پس از آن جدا خواهد شد.

 

 

بد گمانی به شوهر
سلیمان بن عبداللّه حكایت كند: روزی با عدّه ای به منزل حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام وارد شدیم و در حضور آن حضرت نشستیم . پس از لحظاتی ، زنی را كه صورتش به عقب برگشته بود، آوردند و از حضرت خواستند كه او را معالجه نماید. امام كاظم علیه السلام دست راست مبارك خود را بر پیشانی زن و دست چپ را پشت سر او نهاد و سر و صورت او را به حالت طبیعی برگرداند؛ و زن سالم شد. سپس حضرت زن را مخاطب قرار داد و فرمود: مواظب باش بعد از این مرتكب چنین خلافی نشوی . افراد در مجلس سئوال كردند: یا ابن رسول اللّه ! این زن چه كار خلافی را انجام داده ، كه دچار این عقاب شده است ؟ امام علیه السلام فرمود: نباید راز او فاش گردد، مگر آن كه خودش مطرح كند.

 

هنگامی كه از زن سئوال شد كه چه عملی انجام داده بودی ؟ گفت : شوهرم غیر از من همسر دیگری دارد و هر دو در یك منزل هستیم ، در حالی كه هووی من پشت سرم نشسته بود، من بلند شدم تا نماز بخوانم ؛ شوهرم حركت كرد و رفت ، من گمان كردم پیش آن همسرش رفته است ، پس صورت خود را برگرداندم تا ببینم چه می كنند، هوویم را تنها دیدم و شوهرم حضور نداشت . و چون چنین گمان خلافی را نسبت به شوهرم انجام دادم ، به آن مصیبت گرفتار شدم و به دست مبارك مولایم ، آن عقاب برطرف شد و توبه كردم.

 

 

برخورد با بدگویان
یكی از فرزندان عمربن خطاب كه در مدینه زندگی می كرد امام كاظم علیه السلام را آزار می داد و هر گاه به او می رسید بدگوئی می كرد و امیرالمومنین علیه السلام را نیز مورد طعن قرار می داد. بعضی از یاران حضرت عرض كردند اجازه دهید ما این فاسق را بكشیم ، اما امام علیه السلام به شدت آنها را نهی كرده و آدرس محل كار و مزرعه آن مرد را سوال كرد. گفته شد امام درآن ناحیه از مركب خود پیاده شد و نزد او نشست و بارویی گشاده با او صحبت كرد و خندید. آنگاه سوال كرد: چقدر برای زراعت خود خرج كرده ای ؟


او در جواب گفت : صد دینار حضرت فرمود: امید داری چقدر سود نصیب تو گردد؟ گفت : علم غیب نمی دانم . حضرت فرمود: گفتم : امید داری چه اندازه سود ببری ؟ گفت : امیدوارم دویست دینار سود ببرم . امام علیه السلام كیسه ای به او داد كه سیصد دینار در آن بود فرمود: زراعت هم مال خودت باشد و خداوند آنچه امید داری نصیب می كند. آن مرد سر امام علیه السلام را بوسید و از او خواست كه از خطایش در گذرد. امام علیه السلام بر او لبخندی زد و بازگشت . وقتی امام علیه السلام به مسجد رفت آن مرد را دید كه نشسته است ، وقتی چشمش به امام علیه السلام افتاد: گفت : اللّه اعلم حیث یجعل رسالته خداوند داناتر است كه رسالتش را در چه كسی قرار دهد.

 

اصحاب آن حضرت پرسیدند قضیه چیست ؟ امام علیه السلام فرمود شما چیز دیگری می گفتی حال شنیدید الان چه گفت ؟ وقتی امام علیه السلام به منزل خود رفت به یارانش كه از اوخواسته بودند اجازه دهد آن مرد را بكشند فرمود: كدامیك بهتر بود آنچه شما می خواستید انجام دهید یا آنچه من می خواستم انجام دهم ؟ من با مبلغی او را اصلاح كردم و با این شراو را از خود دور كردم.

 

 

پاداش پاسخ نیک
فقیری به حضور امام كاظم (علیه السلام) آمد و عرض كرد: تهیدست هستم مرا از تهی دستی و فقر نجات بده ، اگر صد درهم پول داشته باشم ، با تجارت و خرید و فروش خود را از فقر و ناداری نجات می دهم . امام كاظم (علیه السلام) با روی خوش و لبخند، به او فرمود: من از تو یك سؤ ال می كنم ، اگر پاسخ صحیح دادی ، ده برابر خواسته تو را به تو خواهم داد. فقیر عرض كرد: بپرسید.


امام كاظم (علیه السلام) فرمود: اگر بنا باشد تو در دنیا برای خود آرزوئی كنی ، چه آرزو می كنی؟ فقیر گفت : آرزو می كنم توفیق انجام حقوق برادران دینی بیابم ، و برای حفظ دین و برادران دینی ، قانون تقیه را رعایت كنم . امام كاظم (علیه السلام) فرمود: چرا دوستی با ما خاندان را، آرزو نمی كنی . او عرض كرد: این صفت در من هست ، خدا را برداشتن چنین نعمتی سپاس ‍ می گویم ، و از درگاهش می خواهم ، تا خصال نیكی كه ندارم به من بدهد. امام كاظم (علیه السلام) فرمود: پاسخ نیكی دادی ، آنگاه دو هزار درهم (كه 20 برابر خواسته او بود) به او داد و فرمود: این پول را در خرید و فروش مازور به كار ببرید زیرا كالای خشك است (و كمتر آسیب پذیر است (. به این ترتیب به او كمك كرد، و او را برای تجارت و كسب و كار تشویق و راهنمایی فرمود.

 

 

پرسش از کودک
مرحوم قطب الدّین راوندی و دیگر بزرگان به نقل از عیسی شَلمقانی آورده اند: روزی بر محضر مبارك امام صادق علیه السلام وارد شدم و تصمیم داشتم كه درباره شخصی به نام ابوالخطّاب سؤال كنم . همین كه داخل منزل حضرت رفتم و سلام كردم ، امام علیه السلام فرمود: ای عیسی ! چرا نزد فرزندم موسی - كاظم علیه السلام - نمی روی ، تا آنچه كه می خواهی از او سؤ ال كنی؟! من دیگر سخنی نگفتم و برای یافتن حضرت موسی كاظم علیه السلام روانه گشتم ؛ و سرانجام او را در مكتب خانه یافتم ، كه نشسته بود و مدادی در دست داشت .

 

چون چشم آن كودك معصوم بر من افتاد، اظهار داشت : ای عیسی ! خداوند متعال در روز ازل از تمامی پیغمبران و خلایق ، بر نبوّت محمّد بن عبداللّه صلی الله علیه و آله ؛ و نیز خلافت و جانشینی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام عهد و میثاق گرفته است ؛ و همگان نسبت به آن وفادار و ثابت هستند. ولیكن عدّه ای از افراد، ایمانشان حقیقت و واقعیّت ندارد، بلكه ایمان آن ها عاریه و ظاهری است ، كه ابوالخطّاب نیز از جمله همین افراد می باشد. عیسی شلمقانی گوید: چون از آن كودك ، چنین سخنی عظیم را شنیدم ، خصوصاً كه از نیّت و قصد درونی من آگاه بود، بسیار خوشحال شدم ؛ و آن حضرت را در آغوش گرفته و پیشانی او را بوسیدم و اظهار داشتم : ذرّیه رسول اللّه صلوات اللّه علیهم ، بعضی از بعضی ارث می برند و همگان یكی می باشند.

 

و پس از آن ، نزد امام صادق علیه السلام بازگشتم و جریان را برایش بازگو كردم ؛ و افزودم بر این كه همانا او حجّت خدا و خلیفه بر حقّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله است . سپس امام صادق علیه السلام فرمود: چنانچه هر مطلب و سؤالی كه داشتی ، از این فرزندم - كه او را مشاهده نمودی - سؤال می كردی ، تو را پاسخ كافی و كامل می داد.

 

 

تاثير نماز بر كنيز
امام موسي كاظم (علیه السلام) در طول 35 سال امامت، به زندگي اجتماعي و سياسي جامعة مسلمين توجه عميق داشت، همواره تلاش مي‌‌كرد كه مسلمانان را از زير يوغ طاغوتها نجات دهد، و حقوق از دست رفتة آنها را به آنها بازگرداند، آن بزرگمرد آزاده در اين راستا بسيار صدمه ديد. به خصوص در عصر حكومت طاغوتي هارون همواره در زندانهاي تاريك و سخت تحت شكنجه و فشار بود، سرانجام به دستور هارون او را در زندان مسموم نموده و به شهادت رساندند.


در آن هنگام كه امام كاظم (علیه السلام) در زندان سندي بن شاهك (بغداد) بود، هارون كنيزي خوش قامت و زيباچهره را به عنوان خدمتگزار به زندان فرستاد. امام كاظم (علیه السلام) آن كنيز را نپذيرفت و به عامري (كسي كه واسطه رساندن كنيز شده بود) فرمود : به هارون بگو: بلكه شما هستيد كه به هدايايتان شاد هستيد، من نيازي به آن هديه ندارم.


عامري بازگشت و جريان را به هارون گزارش كرد. هارون خشمگين شد و به او گفت :به زندان برو، به موسي بن جعفر (علیه السلام) بگو:نه ما با رضايت تو، تو را زنداني كرده‌ايم و نه با رضايت تو، تو را دستگير نموده‌ايم، قطعاً‌ بايد كنيز در زندان باشد.
به اين ترتيب، كنيز را در زندان باقي گذاشتند، هارون جاسوسي را بر او گماشت تا چگونگي كار كنيز را به او گزارش دهد.


كنيز در زندان، آنچنان تحت تاثير معنويت امام (علیه السلام) قرار گرفت كه همواره به سجده مي‌رفت و مي‌گفت : «‌قدوس، سبحانك سبحانك...» اي خداي پاك و بي عيب كه از هر گونه عيب، منزه و پاك هستي...
آن جاسوس، ماجرا را به هارون گزارش داد. هارون گفت : به خدا سوگند موسي بن جعفر (علیه السلام) كنيز را با جادوي خود، سحر زده كرد، برو آن كنيز را نزد من بياور. كنيز در حالي كه لرزه بر اندام داشت و بهت زده بود نزد هارون آمد، هارون احوال او را پرسيد.

 


كنيز گفت : امام (علیه السلام) را ديدم، شب و روز سرگرم نماز و عبادت و تسبيح بود، به او گفتم اي آقاي من، من براي خدمتگزاري تو به اينجا آمده‌ام، چه حاجت داري تا تو را ياري كنم.
فرمود :«‌اينها (هارون و اطرافيان او) دربارة من چه فكري مي‌كنند؟
ناگهان به سويي متوجه شد، من نيز به آن سو نگريستم، باغي شاداب و پر درخت و باصفا با حوريان ديدم، بي‌اختيار به سجده افتادم تا اينكه غلام شما آمد و مرا به اينجا آورد.


هارون گفت :« اي زن خبيث، تو در سجده به خواب رفته‌اي و آن چيزها را ديده‌اي. سپس دستور داد كه آن كنيز را تحت نظر قرار دادند تا وقايع زندان را به كسي نگويد، او همچنان تحت نظر مشغول عبادت بود تا از دنيا رفت»

 

 

حدود فدك
مهدی عباسی (سومین خلیفه مقتدر عباسی برای سر پوش گذاشتن به جنایات خود و خاموش ساختن جنبشهای آزادیبخش) اعلام عمومی كرد كه می خواهم مظالم عباد و حقوقی كه مردم برگردن من دارند به صاحبانشان بدهم . امام كاظم (علیه السلام) این اعلام را شنید، نزد مهدی عباسی رفت و دید او در ظاهر مشغول ادای حقوق مردم است به او رو كرد و فرمود: ما بال مظلمتنا لا ترد: چرا حقوق از دست رفته ما به ما باز نمی گردد؟. مهدی گفت : حقوق شما چیست ؟ امام فرمود: فدك .

 


مهدی گفت : حدود فدك را مشخص كن تا به شما باز گردانم . امام فرمود: حد اول آن ، كوه احد است ، حد دوم آن ، عریش مصر است ، حد سوم آن سیف البحر(حدود دریای خزر) است . و حد چهارمش ‍ دومه الجندل(عراق) است . مهدی گفت : همه اینها از حدود فدك است ؟


امام فرمود: آری . مهدی آنچنان ناراحت شد كه آثار خشم در چهره اش آشكار گردید، چرا كه امام با این پاسخها، به او فهماند كه زمام حكومت بر همه دنیای اسلام باید در دست ما باشد. مهدی برخاست و از آنجا رفت در حالی كه می گفت : این حدود بسیار است باید پیرامون آن بیندیشم . به این ترتیب ، امام هفتم، نقشه مرموز مهدی عباسی را نقش بر آب ساخت . از گفتار امام كاظم (علیه السلام) است : الرفق نصف العیش.
رفاقت و صمیمیت بامردم ، نصف زندگی (سالم) است.

 

 

حرمت برادر مومن
عبدالمومن انصاری گوید: به محضر امام كاظم علیه السلام رسیدم و محمد بن عبداللّه جعفری هم نزد آن حضرت بود من با محمد تبسمی كردم امام كه مشاهده می كرد فرمود: او را دوست داری ؟ عرض كردم : بله ، البته بخاطر شما او را دوست دارم . امام علیه السلام فرمود: او برادر توست و مومن برادر مادری و پدری مومن است اگر چه از یك پدر نباشند (همه فرزند آدم و حوا هستند). ملعون است كسی كه به برادرش تهمت زند. ملعون است كسی كه به برادرش خیانت كند. ملعون است كسی كه برادرش را (از كجروی) پند و اندرز ندهد.
ملعون است كسی كه از برادرش غیبت كند.

 

 

خاصیت قطع و صله رحم
علی بن ابوحمزه (رحمت الله علیه) از شاگردان امام كاظم (علیه السلام) بود، روزی امام كاظم (علیه السلام) به او فرمود: بزودی شخصی از مردم مغرب ، با تو ملاقات می كند، و از تو درباره من سوالی می كند در پاسخ بگو؛او امام ما است كه امام صادق (علیه السلام) او را به امامت بعد از خود تعیین نموده است ، و مسائلی از حلال و حرام می پرسد، جواب مسائل او را بده . علی بن ابوحمزه گفت : نشانه آن مرد مغربی چیست ؟ امام كاظم (علیه السلام) فرمود: او بلند قامت و تنومند است و نامش یعقوب بن یزید می باشد كه رئیس قوم خود است ، اگر خواست ، نزد من بیاید، او را نزد من بیاور.

 

علی بن ابوحمزه (ره) می گوید: كنار كعبه رفتم و مشغول طواف بودم ، ناگاه مرد بلند قامت و تنومندی نزد من آمد و گفت : می خواهم درباره صاحب تو، سؤال كنم . گفتم : درباره كدامیك از اصحاب ؟
گفت : درباره موسی بن جعفر (علیه السلام) گفتم : نامت چیست ؟ گفت : یعقوب بن یزید گفتم : اهل كجا هستی ؟ گفت : اهل مغرب گفتم : چگونه مرا شناختی ؟ گفت : در عالم خواب دیدم ، شخصی به من گفت : با علی بن ابوحمزه ملاقات كن ، آنچه سؤال كردی ، از او بپرس ، جویای حال تو شدم سرانجام در اینجا تو را پیدا كردم . گفتم : همین جا اندكی بنشین تا من طواف خود را تمام كنم و سپس نزد تو می آیم ، طواف را به پایان رسانیدم و نزد یعقوب آمدم و با او مقداری گفتگو نمودم ، فهمیدم كه مردی خردمند و هشیار است ، از من خواست او را به حضور امام كاظم (علیه السلام) ببرم ، او را به محضر امام ع آوردم .

 

وقتی كه امام كاظم (علیه السلام) او را دید، فرمود: ای یعقوب بن یزید، دیروز آمدی ، و در فلان محل بین تو و برادرت ، درگیری شد و به همدیگر ناسزا گفتید، چنین برخورد و روش از دین من و دین پیروانم نیست ، و ما به هیچیك از شیعیان خود نگفته ایم كه رفتارشان چنین باشد، از خدا بترس ، بین شما بزودی (به خاطر قطع رحم) بر اثر مرگ جدایی می افتد، برادرت در همین سفر، قبل از آنكه به وطن برسد می میرد، و تو از كرده خود پشیمان می شوی ، شما قطع رحم نموده اید و نسبت به همدیگر قهر هستید، خداوند عمر شما را كوتاه نمود.

 

یعقوب گفت : ای پسر رسول خدا! تكلیف من چه می شود، و مرگ من كی فرا می رسد؟ اما كاظم (علیه السلام) فرمود: مرگ تو نیز (به خاطر قطع رحم) فرا رسیده بود، ولی تو در فلان منزل ، نسبت به عمه ات صله رحم كردی ، خداوند بیست حج (سال) عمر تو را تاءخیر انداخت . علی بن حمزه می گوید: سال بعد، یعقوب را در مكه دیدم و به من خبر داد كه برادرم قبل از رسیدن به وطن از دنیا رفت و در همان راه ، او را دفن كردم.

 

 

دو رویداد خواندنی
مرحوم شیخ حرّ عاملی و راوندی و دیگران بزرگان آورده اند: پس از آن كه امام جعفر صادق علیه السلام به شهادت رسید، یكی از فرزندانش به نام عبداللّه - كه بزرگ ترین فرزند حضرت بود - ادّعای امامت كرد. امام موسی كاظم علیه السلام دستور داد تا مقدار زیادی هیزم وسط حیاط منزلش جمع كنند؛ و سپس شخصی را به دنبال برادرش عبداللّه فرستاد تا او را نزد حضرت احضار نماید. چون عبداللّه وارد شد، دید كه جمعی از اصحاب و شیعیان سرشناس نیز در آن مجلس حضور دارند. و چون عبداللّه كنار برادر خود امام كاظم علیه السلام نشست ، حضرت دستور داد تا هیزم ها را آتش بزنند؛ و با سوختن هیزم ها، آتش زیادی تهیه گردید. تمامی افراد حاضر در مجلس ، در حیرت و تعجّب فرو رفته بودند و از یكدیگر می پرسیدند كه چرا امام موسی كاظم علیه السلام چنین كاری را در آن محلّ و مجلس انجام می دهد. آن گاه حضرت از جای خود برخاست و جلو آمد و در وسط آتش نشست ؛ و با افراد حاضر مشغول صحبت و مذاكره گردید.

 

پس از گذشت ساعتی بلند شد و لباس های خود را تكان داد و آمد در جایگاه اوّلیه خود نشست و به برادرش عبداللّه فرمود: اگر گمان داری بر این كه تو بعد از پدرت امام جعفر صادق علیه السلام امام و خلیفه هستی ، بلند شو و همانند من در میان آتش بنشین . عبداللّه چون چنان صحنه ای را دید و چنین سخنی را شنید، رنگ چهره اش ‍ دگرگون شد و بدون آن كه پاسخی دهد با ناراحتی برخاست و مجلس را ترك كرد. همچنین داود رقّی حكایت كند: روزی به محضر مبارك امام جعفر صادق علیه السلام شرفیاب شدم و پس ‍ از عرض سلام در كناری نشستم ، سپس فرزندش حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر علیهما السلام وارد شد و از شدّت سردی هوا، لباس های خویش ‍ را به دور خود پیچیده بود.

 

همین كه امام موسی كاظم علیه السلام نزد پدر آمد، امام صادق علیه السلام اظهار داشت : ای فرزندم ! در چه حالتی هستی ؟ پاسخ داد: در سایه رحمت و پناه خداوند متعال هستم ، و بعد از آن اظهار نمود: ای پدر! من اشتهای مقداری انگور و انار دارم ؟ داود رقّی گوید: من با خود گفتم : چگونه حضرت در این فصل زمستان و سرمای شدید اشتها و میل به تناول این نوع میوه ها را دارد، ولی حضرت از افكار درونی من آگاه شد و فرمود: خداوند متعال بر هر چیز و هر كاری قدرت دارد. و سپس به من فرمود: ای داود! بلند شو و برو داخل حیاط منزل ببین چه خبر است ؛ و در باغ چه می بینی؟ پس ، از جای خود برخاستم و به طرف حیاط حركت كردم ، همین كه وارد حیاط شدم ، با حالت تعجّب دیدم درخت انگور و انار پر از میوه است .

 

با دیدن این صحنه شگرف ، بر اعتقاد و ایمانم افزوده شد؛ و با خود گفتم : اكنون به اسرار و علوم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام آگاه گشتم و اعتقادم كامل گردید. سپس مقداری از انگور و تعدادی انار چیدم و چون وارد اتاق شدم حضرت موسی كاظم علیه السلام آن ها را از من گرفت و شروع به تناول نمود؛ و در ضمن اظهار داشت : این از فضل پروردگار است ، كه ما خانواده عصمت و طهارت را بر آن اختصاص داده و گرامی داشته است.

 

 

زندانی اما آزاد!
علی بن المسیب گفت : مرا و مولای من ، موسی بن جعفر علیه السلام را از مدینه به بغداد آوردند و محبوس كردند (و مدت حبس ‍ درازا كشید.) مشتاق اهل بیت و عیال شدم . موسی بن جعفر علیه السلام بدانست ، گفت : دلت با اهل و عیال است كه در مدینه اند؟ گفتم : بلی . یابن رسول الله ! گفت : (در آن پوشش رو و) غسل كن و پیش من آی . چنان كردم . برخاست و دو ركعت نماز بگزارد و گفت : بگو: بسم الله و دست به من ده و چشم برهم نه . چنان كردم . گفت : چشم باز كن . باز كردم . بر سر تربت حسین علیه السلام بودم . گفت : این تربت جدم حسین است . نماز كرد و نماز كردم . گفت : چشم بر هم نه . بر هم نهادم . گفت : بگشا. بگشادم . بر سر تربت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بودم .

 

گفت : چشم بر هم نه . چشم بر هم نهادم . گفت : بگشا. بگشادم . بر سر تربت رسول الله بودم . گفت : تربت جدم رسول صلی الله علیه و آله و سلم است . اینكه سرای تو برو و عهد تازه كن . در رفتم و ایشان را ملاقات كردم و به تعجیل با پیش وی آمدم . گفت : دست به من ده و چشم بر هم نه . چنان كردم . گفت : بگشا. بگشادم . خود را به سر كوه دیدم كه از آسمان آب بدان كوه ریخته می شد. بدان آب وضو كردیم و آن حضرت بانگ نماز بگفت و در نماز ایستاد. چهل مرد دیدم كه در عقب سر وی نماز می كردند. چون نماز بگزاردم ، گفت : كوه قاف است و اینان اولیا و اصفیااند. از حق تعالی در خواسته اند تا میان من و ایشان ملاقات شود. پس آن قوم را وداع كردیم و مرا گفت : چشم بر هم نه . چنان كردم . باز كردم . در زندان بغداد بودم . دوستی وی در دل من ثابت شد.

 

 

كرامتی از امام كاظم (علیه السلام)
امام كاظم (علیه السلام) از منی (نزدیك مكه) عبور می كرد، دید بانویی گریه می كند و چند كودك در اطراف او نیز گریه می كنند. امام (علیه السلام) نزدیك آن بانو رفت و علت گریه را پرسید، او گفت : من چند كودك یتیم دارم ، یك گاو داشتیم زندگی آنها را باشیر آن گاو تاءمین می كردم اكنون آن گاو مرده است . امام كاظم (علیه السلام) فرمود: آیا می خواهی آن گاو را زنده كنم . آن بانو گفت : آری ای بنده خدا! امام كاظم (علیه السلام) به كنار رفت دو ركعت نماز خواند، سپس دست دعا بلند كرد، و پس از دعا، برخاست و كنار جسد گاو آمد، فریاد كشید با چوبی به آن زد (یا با پای خود به آن زد) بی درنگ گاو برخاست وقتی كه آن بانو گاو را زنده دید، صیحه زد، و فریاد كشید و سوگند به خدای كعبه این آقا عیسی بن مریم (علیه السلام) است . مردم اجتماع كردند وقتی كه شلوغ شد آن حضرت بی آنكه آنها متوجه شوند از میان آنها رفت.

 

 

گلی از درخت نبوت
ابوحنیفه رئیس مذهب حنفی می گوید: به خانه امام صادق (علیه السلام) رفتم ، پسرش موسی (علیه السلام) را در دالان حیاط دیدم كه آن وقت كودك خردسال بود، پرسیدم : اگر شخص غریب خواسته باشد قضاء حاجت كند (به دستشویی برود) كجا برود؟ به من نگاه كرد و سپس فرمود: پشت دیوار برود، در جایی كه همسایه ها او را نبینند، و از كنار نهرها، و محل افتادن میوه ها از درخت دور شود، و از حریم خانه ها و جاده ها و مسجدها، كنار برود، رو به قبله و پشت به قبله ننشیند، آنگاه تخلی كند.

 

از بیانات جامع و شیوای او، یك جهان شكوه و عظمت از او بر قلبم جای گرفت ، او را فوق العاده فرزانه یافتم ، پرسیدم : فدایت گردم بشر كه گناه می كند، گناه او را چه كسی انجام می دهد؟ فرمود: آنكس كه گناه می كند، از سه حال خارج نیست : 1 - یا خود بنده گناه می كند2 - یا خدا گناه می كند. 3 - یا هم بنده و هم خدا، اگر بگوئیم ، خدا گناه می كند او با انصافتر و عادلتر از آن است كه خود گناه كند و سپس بنده اش را به خاطر گناه ، مجازات نماید، زیرا خلاف عدل و انصاف است كه خدا به بنده اش ، به خاطر كاری كه او انجام نداده ظلم كند.

 

و اگر گناه را هر دو (هم بنده و هم خدا) انجام دهند، در این صورت خدا در گناه كردن با بنده اش شریك است ، شریكی كه نسبت به بنده قوی است ، مجازات كردن قوی به خاطر گناه مقدمتر از مجازات ضعیف است ، (در صورتی كه خدا، مجازات را به بنده گنهكار وعده داده) و اگر بنده گناه می كند، بنابراین رواست كه امر و نهی الهی ، متوجه بنده گردد، و پاداش و كیفر نیز مربوط به او باشد، و بهشت یا دوزخ عاید او گردد ابوحنیفه آنچنان مرعوب برهان و سخنان منطقی و محكم آن كود موسی بن جعفر (علیه السلام) قرار گرفت كه گفت : ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم


آنها فرزندانی بودند كه (از نظر پاكی و كمال) بعضی از بعض دیگر گرفته شده اند وخداوند شنوا و دانا است (آل عمران - 34). یعنی این گل از درخت نبوت و رسالت است ، كه این گونه ، سخن می گوید.

 

 

لطف امام کاظم(علیه السلام) به كشاورز
محمدبن مغیث از كشاورزان سالخورده مدینه بود می گوید: یك سال خربزه و خیار و كدو در زمین مزروعی خود در كنار چاه عظام كاشتم ، زراعت خوب شد، ولی وقت فرارسیدن محصول نزدیك گردید، ملخ ‌های بسیار آمدند، و همه زراعت مرا خوردند، دو شترم نیز از بین رفت و در مجموع 120 دینار خسارت دیدم . در همین بحران در جایی نشسته بودم ، ناگهان امام كاظم (علیه السلام) را دیدم به پیش ‍ آمد و سلام كرد و فرمود: حالت چطور است ؟ از زراعت چه خبر؟ گفتم : صبح كردم مانند كسی كه همه زراعتش درو شده ، و چیزی باقی نمانده است ملخ ‌ها، ریختند و همه را نابود كردند . فرمود: چقدر خسارت دیده ای ؟


عرض كردم : 120 دینار خسارت دیده ام . به غلامش عرفه فرمود: برای ابن مغیث 150 دینار به اضافه دو شتر جدا كن و به او تحویل بده آنگاه به من فرمود: 30 دینار با دو شتر اضافه بر خسارت تو دادم . عرض كردم : مبارك باشدت به اینجا تشریف بیاورید و برای من دعا كنید وارد شد و برای من دعا كرد... آن دو شتر بر اثر زاد و ولد بسیار شدند و آنها را به ده هزار دینار فروختم و زندگیم پربركت گردید .

 

 

نماز در زندان هارون
امام موسي كاظم (علیه السلام) در زندان «‌سندي بن شاهك» به سر مي‌برد.
يك روز هارون مأموري فرستاد كه از احوال آن حضرت سؤال نمايد. خود سندي نيز وارد زندان شد وقتي كه مأمور وارد شد، امام پرسيد: « چه كار داري» ؟
مأمور گفت : «‌خليفه مرا فرستاد تا احوالي از تو بپرسم».
امام (علیه السلام) فرمود :« از طرف من به او بگو هر روز كه از اين روزهاي سخت بر من مي‌گذرد، يكي از روزهاي خوشي تو هم سپري مي‌شود تا آن روزي برسد كه من و تو در يك جا به هم برسيم، آنجا كه اهل باطل به زيانكاري خود واقف مي‌شوند».

 


يك روز ديگر، «‌فضل بن ربيع» وزير خليفه، مأمور رساندن پيغامي از طرف هارون به آن حضرت گرديد. وقتي كه وارد شد، ديد امام نماز مي‌خواهند.
هيبت حضرت مانع شد كه بنشيند. نماز ايشان كه تمام شد، به وي اعتنا نكرد و بلافاصله نماز ديگري آغاز نمود. مرتب همين كار را ادامه مي‌داد.
آخر كار، وقتي كه يكي از نمازها تمام شد، قبل از آنكه نماز ديگر را شروع كند؛ فضل بن ربيع لب باز كرد: «‌برادرت هارون سلام مي‌رساند و مي گويد: خبرهايي از تو به ما رسيده كه موجب سؤتفاهمي شده است. اكنون معلوم گرديد كه شما تقصيري نداريد، ولي من ميل ندارم كه شما هميشه نزد من باشيد و به مدينه نرويد. حالا كه بناست پيش ما بمانيد، خواهش مي‌كنم از لحاظ برنامه غذايي – هر نوع غذايي كه خودتان مي‌پسنديد دستور دهيد؛ و فضل مأمور پذيرايي شماست.

 


حضرت جواب فضل را به دو كلمه داد: «‌از مال خودم چيزي را در اينجا نيست كه از آن استفاده نمايم. و خداوند مرا اهل تقاضا و خواهش هم نيافريده، كه از شما تقاضا و خواهشي داشته باشم»
بعد از گفتن آن كلمه فوراً‌ از جا حركت كرد و فرمود: «‌ا... اكبر» و نماز خود را آغاز نمود.

 

 

 

وارث علم پیامبران!
مامون عباسی (هفتمین خلیفه عباسی) گوید: روزی عده ای با اجازه وارد بر پدرم هارون الرشید شدند، موسی بن جعفر نیز به مناسبتی به آنجا آمده بود، پدرم تا او را دید به او نگریست و از همه جا غافل گردید و تنها چشم به او دوخته بود تا او وارد گردید، وقتی كه نزدیك آمد، پدرم كمال احترام را به او كرد و دو زانو در برابرش نشست و احوالش را پرسید و او (امام) فرمود: خیر است . هنگام خداحافظی پدرم با كمال احترام او را بدرقه كرد.

 

به پدرم گفتم : دیدم به گونه ای با این مرد ناشناس رفتار كردی كه با هیچ كس ‍ رفتار ننموده ای ! این مرد چه كسی بود؟. هارون گفت : بنی هذا وارث علم النبیین ، هذا موسی بن جعفر بن محمد: پسرم این وارث علم پیامبران ، موسی بن جعفر بن محمد بود، اگر علم صحیح و استوار می خواهی در نزد این شخص است . مامون گوید: در همین هنگام محبت دودمان پیامبر در دلم جای گرفت . ولی امان از غرور و ریاست دنیا كه مانع از آن شد تا این پدر و پسر، حق محبت را ادا كنند، بلكه به عكس ، امامان بحق را شهید كردند.

 

 

هم نشینی با ضعفا
امام كاظم علیه السلام بر مرد سیاه پوست و زشت رویی گذر كرد، بر او سلام كرد و نزد او فرود آمد و مدتی طولانی با او گفتگو كرد. آنگاه فرمود: اگر حاجتی برای او پیش آمد آن را بر آورده می كند. در این هنگام شخصی گفت : یا بن رسول اللّه شما با آن منزلتی كه دارید نزد این مرد فرود می آیید آنگاه از نیازهایش سوال می كنید در حالی كه او به شما محتاج تر است . امام علیه السلام فرمود: بنده ای از بندگان خداست كه به حكم قرآن برادر ماست و در زمین خدا حركت می كند و با او از یك پدریم و او آدم است و یك دین داریم كه اسلام است و شاید روزگار ما را نیازمند او كند و پس از اینكه بر او بالیدیم ما را در برابر خود متواضع بیند.

 

 

 

داستانهاي شنيدني از چهارده معصوم(عليهم السلام)، آیت الله محمد محمدي اشتهاردي(رحمت الله علیه)
چهل داستان و چهل حديث از امام موسي كاظم(علیه السلام)، عبدالله صالحي
قصه هاي تربيتي چهارده معصوم (عليهم السلام)، محمد رضا اکبري
داستان صاحبدلان / آیت الله محمد محمدي اشتهاردي(رحمت الله علیه)

کرامتی زیبا از امام حسین (ع)

هنگامي که امام حسين عليه‏السلام به همراه جمعيت زيادي از شهر مدينه طيبه‏ به قصد زيارت بيت الله الحرام بيرون رفت، مردي از قافله به مرضي مبتلا شد و به آن حضرت عرض کرد: خيلي به انار ميل دارم.

 

آقا فرمودند: در اين بيابان باغي است از انار و ميوه‏ هاي ديگر، برو و هر چه مي‏خواهي تناول کن در صورتي که در آن سرزمين قبل از اين باغي نبود. اهل قافله رفتند و باغي را مشاهده کردند، داخل آن باغ شدند و از ميوه‏ هاي آن باغ خوردند.

 

وقتي از باغ خارج شدند از نظرها ناپديد شد، در همان حال آهويي پيدا شد، حضرت به او اشاره کردند و فرمودند: او را ذبح کنيد و استخوان آن را نشکنيد. آن‏ها نيز حيوان را ذبح کردند و گوشت آن را خوردند و استخوان هايش را در پوستش گذاشتند.

 

آن گاه آن حضرت دعا کردند و آهو زنده شد، سپس به اصحاب رو کردند و فرمودند: هر کدام به خوردن شير آهو مايل هستيد از آن بنوشيد. همه از آن شير دوشيدند و خوردند و به برکت دعاي حضرت همه را کفايت کرد. بعد به آهو فرمودند: بچه هايت انتظارت را مي‏کشند، برو آن‏ها را شير بده. (کبريت احمر، ص 345. )

 

 

 

کرامات حسينيه و عباسيه ؛ موسي رمضاني‏پور نوبت چاپ: هفتم تاريخ چاپ: زمستان 1386 چاپ: محمد (ص) ناشر: صالحان صفحات 32 و

علائم حتمی ظهور از خروج سفیانی تا ندای آسمانی

امام صادق(ع) رئیس مکتب شیعه در دوران عمر با برکاتشان با برگزاری کرسی آزاداندیشی به نشر معارف الهی همت گمارد، در این میان یکی از موضوعات مهمی که از این امام همام در کتب شیعه نقل شده است، روایت حضرت(ع) در خصوص مسأله مهدویت است، به همین منظور با آیت‌الله نجم‌الدین طبسی استاد خارج مهدویت حوزه علمیه قم گفت‌وگو کردیم که در ادامه می‌آید:

امامی که بیشترین روایات مهدوی از او صادر شده است

احادیث مهدوی که از امام صادق(ع) نقل شده است، چه مواردی از مهدویت را در بر می‌گیرد؟

-همه ائمه معصومین ما بدون استثناء راجع به فرهنگ مهدوی و مهدویت رهنمودها و بیاناتی داشتند و دارند، اما در بین ائمه معصوم بیشترین و بارزترین بیانات از امام جعفر صادق(ع) است، آن هم به خاطر شرایطی که حضرت(ع) داشتند، یعنی دوران حضرت(ع) با ضعف حکومت یعنی سراشیبی و سقوط حکومت جبار و فساد اموی و روی کار آمدن حکومت فاسد بنی‌ عباس مصادف بود، در این فرصت امام صادق(ع) توانست فرهنگ اهل بیت، فرهنگ اسلام ناب محمدی(ص) و فرهنگ اصیل اسلام را گسترش دهد و به سمع جهانیان برساند.

 

یکی از اصول و مبانی اعتقادی ما مسلمان‌ها مسأله مهدویت است که ائمه طاهرین و وجود نبی‌اکرم(ص) اشاراتی به آن داشته‌ و دارند، ولی از  آنجایی که این فرصت برای امام صادق(ع) به وجود آمد، امام توانست این فرهنگ را به طور وسیع گسترش دهد، بنابراین روایاتی که از امام صادق(ع) در این خصوص به ما رسیده است، شاید از همه ائمه بیشتر باشد، ما تقریباً از ائمه طاهرین به حجم تعداد روایات مهدویت امام صادق(ع) نداریم که برسد و این مورد طبیعی است، حتی در فقه هم روایاتی که از امام باقرین(ع) رسیده است از سایر ائمه بیشتر است که همان به خاطر شرایط سیاسی و اجتماعی دوران این دو امام همام است.

 

نکته بارز دیگر اینکه امام صادق(ع) به تنهایی به تمام شئون جریان مهدوی پرداختند، یعنی از مسأله اصل و نسب تا مسأله ولادت حضرت تا اختلافاتی که در دوران ولادت پیش می‌آید(بعضی می‌گویند دنیا نیامده است، بعضی می‌گویند در حالی که جنین بوده از دنیا رفته است و سقط شده است، بعضی می‌گویند دو ساله بوده است)، ‌تمام اختلافات دوران تولد امام زمان و بعد از آن را، حضرت(ع) پیشگویی کرده بودند.

همچنین مسأله غیبت حضرت(امام قائم(ع) دو غیبت خواهد داشت، یکی کوتاه مدت و دیگری دراز مدت) تحت عنوان غیبت صغری و غیبت کبری، اوضاع دوران غیبت،‌ اوضاع شیعه و مسلمانان در دوران غیبت، مسأله انتظار و منتظران، علائم ظهور (علامات حتمی و غیرحتمی)، مسأله ظهور حضرت، دوران حکومت حضرت، برنامه‌های حضرت، لشکریان حضرت، مسائل کشوری و لشکری، ‌برخورد با مخالفان‌، مخالفان و ماهیت آن‌ها،‌ شیوه برخورد حضرت و حتی مسأله رحلت یا شهادت حضرت(عج) را بیان کردند، یعنی اگر خواسته باشیم یک قلم به دست بگیریم و یک تاریخی از امام زمان(عج) از لحظه ولادت تا شهادت داشته باشیم و تاریخ بعد از ظهور حضرت را در نظر بگیریم، به نظر بنده خود روایات ‌امام جعفر صادق(ع) ما را کافی باشد، زیرا حضرت(ع) به تمام جوانب اشاره کرده‌اند.

 

علائم حتمی ظهور از خروج سفیانی تا ندای آسمانی/محتوای ندای آسمانی به روایت امام صادق(ع)

درباره علایم ظهور و عصر ظهور روایتی را از امام صادق(ع) نقل می‌کنید؟

-امام صادق (ع) می‌فرماید: «من المحتوم الذی لا بد منه وأنه لا یکون قائم إلا بسفیانی» از علائم حتمی که باید قبل از ظهور امام زمان(عج) رخ دهد، خروج سفیانی است و «وخسف بالبیداء»، بیداء نقطه‌ای است که قبلاً بیرون مدینه بوده، اما اکنون جزو مدینه است، لشکر سفیانی به مدینه می‌روند، تعرض می‌کنند، بعد به سمت مکه راه می‌افتند تا نابود کنند، لشکرشان در بیداء فرو می‌رود؛ یعنی نابود می‌شوند.

امام صادق(ع) می‌فرماید:‌ «و قتل النفس ‍ الزکیة»، قتل نفس زکیه از علامات حتمی است، نفس زکیه ‌از فرزندان رسول ‌الله و انسانی پاک و شریف است که در مکه به شهادت می‌رسد، «و المنادی ینادی من السماء» یکی دیگر از علامات حتمی ندای آسمانی است و «ظهور کف من السماء» دستی در آسمان پیدا می‌شود.

در تعبیر دیگر آمده است، زراره از امام صادق(ع) که فرمود: منادی به اسم قائم(عج) ندا می‌کند، گفت: پرسیدم خاص است یا عام؟، فرمود: عام است، هر قومی به زبان خود می‌شنود، یعنی منادی در آسمان‌ها نام امام زمان(عج) و نام پدر امام زمان را می‌برد گویی که همه بشنوند.

در روایات دیگر فرمودند: سه علامت از علایم ظهور هستند، سفیانی و خراسانی و یمانی در یک روز و یک ماه خروج می‌کنند، از همه هدایتگر پرچم یمانی است که مردم را به سوی حق دعوت می‌کند.

همچنین امام صادق(ع) در روایات دیگر به ویژگی علامات ظهور به خصوص درباره سید خراسانی، سفیانی و ویژگی‌های او -که بدترین مخلوقات خدا است و آن قدر قساوت دارد که «ام ولد» مادر بچه‌هایش را زنده به گور می‌کند تا مبادا علیه‌اش گزارش داده شود- و موارد دیگر پرداخته‌اند.

حال و هوای نجف و کوفه در زمان ظهور/تعداد ملائکی که در زمان ظهور به زمین می‌آیند

بعد از اینکه حضرت حجت(عج) در مکه نهضت جهانی خود را مطرح می‌کنند، حال و هوای دوران ظهور از منظر روایات امام صادق(ع) چگونه بیان شده است، به برخی موارد آن اشاره می‌کنید؟

-باز اینجا حضرت(ع) روایات متعددی دارند، یک روایت دارند که جمله ابوبصیر می‌گوید: امام صادق(ع) فرمود: «کَأَنِّی اَری نُزُولَ الْقائِمِ فِی مَسْجِدِ السَّهْلَةِ بِاَهْلِهِ وَعِیالِهِ قُلْتُ: یَکُونُ مَنْزِلَهُ جُعِلْتُ فِداکَ قالَ: نَعَمْ! کانَ فِیهِ مَنْزِلُ اِدْرِیسَ وَکانَ مَنْزِلَ اِبْراهِیمَ خَلِیلِ الرَّحْمنِ وَما بَعَثَ اللّهُ نَبِیّا اِلاَّ وَقَدْ صَلّی فِیهِ وَفِیهِ مَسْکَنُ الْخِضْرِ»، گویا من فرود آمدن قائم را با خانواده‌اش در مسجد سهله می‌نگرم، گفتم: فدایت شوم! آیا آنجا اقامتگاه او می‌شود؟ فرمود: بلی! در آن مسجد اقامتگاه ادریس(ع) و ابراهیم خلیل الرحمان(ع) نیز بوده و خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرده، مگر اینکه در آن مسجد نماز گزارده است، همچنین سکونتگاه خضر(ع) در آن است.

 

و در جای دیگر، حضرت صادق(ع) وقتی اسم از مسجد سهله برده شد، فرمود: «اَما اَنَّهُ مَنْزِلُ صاحِبِنا اِذا قَدِمَ بِأَهْلِهِ» همانا آن مسجد منزل صاحب ما است، آن گاه که با خاندانش بیاید.

 

روایتی درباره نزول امام زمان به نجف اشرف است که می‌فرماید: گویا من قائم را در نجف مشاهده مى‌کنم که زره پیامبر خدا(ص) را بر تن کرده و زره بر او فشار مى‌آورد، آن را تکان مى‌دهد و زره بر تن او گشاد مى‌شود، آن گاه زره را بـا جامه‌اى از استبرق مى‌پوشاند و سپس بر اسب ابلق خود که میان دو چشمش نورى مى‌درخشد سوار مى‌شود و آن را به حرکت در مى‌آورد، اهل هیچ سرزمینى نیست که پرتو افشانى این نور به آن‌ها نرسد و این نشانه‌اى براى آنان است، سپس پرچم پیامبر(ص) را بر مى‌افرازد و همین که پرچم را به اهتزاز در آورد، شرق و غرب جهان به نور آن روشن مى‌شود.

 

بعد هم در ادامه روایت مطرح می‌کنند که هر کس در هر کجای عالم باشد، حضرت(عج) را می‌بیند، گویا اینکه حضرت را در شهرشان می‌بیند، نکته بسیار مهم این است که در تصاویری که در ماهواره‌ها و یا برنامه‌ای که در آن سوی دنیا پخش می‌شود، هیچ گاه مخاطب این حس به او دست نمی‌دهد که در آن مکان حضور دارد و یا واقعه به او نزدیک باشد، ولی امام صادق(ع) می‌گوید: وقتی حضرت(عج) وارد نجف می‌شود، تمامی اهل دنیا حضرت را می‌بینند گویا اینکه حضرت در شهرشان باشد،‌ بعد پرچم رسول خدا(ص) را برافراشته می‌کند و بعد از آن، توان مؤمنان 40 برابر می‌شود.

 

بعد امام ذیل روایت صحبت‌هایی را راجع به کرامات و معجزات مطرح می‌کند و درباره نزول امداد‌های الهی برای امام زمان(عج) می‌فرماید: بر او سی هزار فرشته و سیصد و سیزده فرشته فرود می‌آیند، فرشتگانی که با نوح در کشتی بودند و فرشتگانی که با ابراهیم بودند هنگامی که به آتش افکنده شد، آن‌هایی که با موسی بودند، هنگامی که دریا را برای بنی‌اسرائیل شکافت و آن‌هایی که با عیسی بودند، هنگامی که خداوند وی را به سوی خود بالا برد و چهار هزار فرشته‌ای که در بدر بودند و چهار هزار ملائک که فرود آمدند تا به همراه حسین بن علی(ع) با دشمنان نبرد کنند، ولی به آن‌ها اجازه داده نشد.

 

جنایات داعش مانند امویون است

آیا این حوادث منطقه می‌تواند جزئی از علائم ظهور باشد؟

-نه! به عنوان علائم حتمی چیزی را نمی‌توانیم بگوییم، اما به عنوان احتمال ممکن است، چرا می‌گویم به عنوان حتمی ممکن نیست، زیرا چنین قضایایی در تاریخ و پیش از این بوده است، اموییون-همین داعشی‌ها که نسل این‌ها هستند- همین جنایات جنایات، خونریزی و هتک نوامیس و تخریب خانه‌ها، سوزاندن مزارع، کشتن بچه‌ها، به اسارت گرفتن زنان را انجام می‌دادند، می‌خواهم بگویم این قضایا در تاریخ اتفاق افتاده و بیش از این هم در تاریخ بوده است، شاید بعد از این هم باشد و ما نمی‌دانیم، لذا تطبیق قطعی دهیم.
 

از کجا بدانیم دوستدار اهل بیت(ع) هستیم؟

چگونه مي‌توان ظرفيت وجودي را آنچنان افزايش داد كه از هدايت معنوي ائمة اطهار ـ عليهم السّلام ـ بيشتر از آنچه كه هست، برخوردار شد؟ این یکی از سوالاتی است که برای محبان اهل بیت(سلام الله علیهم اجمعین) پیش می آید و دوست دارند که میزان عشق و محبت خود به ائمه معصومین(ع) را دانسته و راه های افزایش آن را بدانند.

 

 

عشق ورزي به ديگران يك نياز فطري است، اما چه بهتر و زيباتر كه انسان در بذل محبت، خوبان و برترين‌ها را برگزيند و اهل‌بيت ـ عليهم السّلام ـ كامل‌ترين و بهترين مظاهر خوبي‌ها و كمالات اند عشق به اهل‌بيت ـ عليهم السّلام ـ زمينه‌ساز عشق به خداوند است و علاقمند بودن به خاندان عصمت و طهارت عشق ورزيدن به ارزش‌هاي والاي الهي مي‌باشد.

 

 

حتماً مي‌دانيد براساس اعتقادات ديني ما رسيدن به قلة رفيع كمالات معنوي و انساني و پذيرش اعمال و زحمات فرد در گرو محبت و ولايت اولياء الهي و يادگاران رسول گرامي ـ صلّي الله عليه و آله ـ است. و نيز مي‌دانيم كه عواطف پاك و اظهار عشق و علاقه نسبت به معصومين ـ عليهم السّلام ـ عامل ثبات قدم در راه دين و دينداري است و عشق و محبت خالصانه به آن بزرگواران انسان را از گناه و فساد بيمه مي‌كند.

 

 

خداوند در قرآن كريم انسانها را به چنين ارتباطي دعوت كرده است. «قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ ؛بگو به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نيستم مگر دوستى در باره خويشاوندان و هر كس نيكى به جاى آورد [و طاعتى اندوزد] براى او در ثواب آن خواهيم افزود قطعا خدا آمرزنده و قدرشناس است.»(1) در زيارت امين الله نيز مي‌خوانيم: «خداوندا! دل و جان مرا شيفتة اولياي برگزيده‌ات قرار ده و مرا در زمين و آسمان محبوب گردان.»(2)

 

 

هر قدر دلباختگي و محبت و ارتباط قلبي با ائمة اطهار ـ عليهم السّلام ـ بيشتر باشد، تبعيت و هم‌رنگي و همراهي و همدلي با آنها نيز بيشتر خواهد شد. چون نقش عشق و محبت در ايجاد همساني و همفكري و همراهي و هم‌سويي بسيار مهم است و به همين علت است كه انسان پيوسته از چهره‌هاي محبوبش الگو و سرمشق مي‌گيرد.

 

 

ايمان و رابطه عاطفي به رهبري حتي در اطاعت سياسي و اجتماعي هم تأثير بسزايي دارد و زمينه‌ساز تبعيتي عاشقانه مي‌شود نه يك اطاعت رسمي و تشريفاتي. عشق ورزيدن به معشوق و عمل به دستورات او، بستگي به ميزان شناخت عاشق از كمالات و زيبايي او دارد و هر كس براساس معرفت خويش به محبوب ارادت مي‌ورزد.

 

 

مثلاً در اين خصوص امیرالمومنین(سلام الله علیه) فرمودند: «هر كس ما را در دل دوست داشته باشد و با زبانش ياري كند و با دستش به دفاع از ما برخيزد (يعني با تمام وجود دلباختة ما باشد)، در بهشت هم درجه و همنشين ما خواهد بود و هر كه ما را با دل دوست بدارد و با زبان ياري كند و همراه ما با دشمنانمان نجنگد، يك درجه پايين‌تر خواهد بود و هر كه با قلبش ما را دوست بدارد ولي با زبان و دست به ياري ما نشتابد، در بهشت خواهد بود.»(3)

 

 

اين حديث شريف بيانگر اين مطلب است كه: اگر مي‌خواهيم بيشتر از هدايت معصومين(عليهم السّلام) برخوردار شويم بايد امام شناسي ما قوي شود چون هر چه شناخت قوي‌تر باشد عشق و علاقه بيشتر مي‌شود و هر چه محبت ما نسبت به آن بزرگوار بيشتر گردد، اطاعت ما نيز بيشتر برخي از نشانه‌هاي دوستي و محبت حقيقي به اهل‌بيت(عليهم السّلام) عبارتند از:


 

1. دوستي توأم با عمل و تقوا: دوست داشتن اهل‌بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السّلام ـ تقواي الهي و دل پاكي مي‌خواهد. شيداي امام معصوم بودن در عمل مشخص مي‌شود وگرنه علاقة ظاهري نمي‌تواند تأثيري در زندگي انسان داشته باشد امیرالمومنین(عليه السّلام) فرمودند: «... هر كه ما را دوست دارد بايد مثل ما عمل كند و لباس پرهيزگاري را جامه و پوشش خود قرار دهد.»(4)


 

2. عشق به دوستان اهل‌بيت(عليهم السّلام) : كسي كه آل‌الله را دوست دارد لزوماً دوستان آنان را هم دوست مي‌دارد. امیرالمومنین علي بن ابیطالب(عليهما السّلام) در اين رابطه فرمودند: «هر كس بخواهد بداند كه آيا عاشق حقيقي اهل‌بيت ـ عليهم السّلام ـ است يا نه، به قلب خويش رجوع كند، اگر در دلش محبت دوستان ما هست، پس او دشمن ما نيست. بلكه دوست ما است، ولي اگر يكي از دوستان ما را در دلش دشمن مي‌دارد، او دوستدار حقيقي ما نيست.»(5)

 

اين سخن امیرالمومنین(عليه السّلام) بيانگر مطلب جالبي است و آن اين‌كه؛ حضرت(عليه السلام) خواسته‌اند ما را تشويق كنند تا با دوستان آنان رابطة گرم و صميمي داشته باشيم كه همين امر باعث مي‌شود تا عشق و علاقة ما نسبت به آن بزرگواران زيادتر شود و به دنبال اين محبت، بيشتر در اطاعت اوامر آن امامان همام ـ عليهم السّلام ـ بكوشيم.

 


3. آمادگي براي محروميت‌ها: حقيقي بودن علاقة دروني شخص، هنگامي نمايان مي‌شود كه فرد مورد امتحان قرار گيرد و حوادث تلخ و ناراحت كننده در زندگي انسان رخ مي نمايند، آن گاه است كه دوستان حقيقي از دوستان مجازي جدا مي‌گردند وگرنه در موقع راحتي هر فرد مي‌تواند مدعي دوستي باشد.

 

 

آري راه عشق، رهي بس دشوار و رنج‌آور و بلاخيز است و عاشق صادق هرگز از رنج و بلاي در راه دوست نمي‌ترسد بلكه با شوق و رغبيت به استقبال آن مي‌شتابد. حضرت علي ـ عليه السّلام ـ فرمودند: «هر كس ما اهل‌بيت پيامبر را دوست بدارد براي محنت‌ها پوستين ستبر بپوشد.»(6)و اين كنايه از آن است كه بايد آمادگي تحمل انواع بلاها و مشكلات را داشته باشد.

 

 

ياران امام حسين ـ عليه السّلام ـ واقعاً عاشق دلباختة آن حضرت بودند كه تمام مشكلات را به جان و دل خريدند و دست از ياري آن امام شهيد ـ عليه السّلام ـ نكشيدند. مطالعة زندگي آنان بهترين الگو براي پيروان آن حضرت ـ عليه السلام ـ است.

 

 

خلاصه آن كه براي بهره بردن بيشتر از هدايت هاي معنوي ائمه هدي(سلام الله عليهم اجمعین) در درجه اول بايد آنان را بهتر و بيشتر شناخت و به آنچه گفته اند عمل كرد.

 


اگر ما امام كاظم(عليه السلام) را به عنوان نمونه، تنها در رنج و مصائب زندان و عبادت هاي زندانش، خلاصه نماييم، و يا از امام حسن مجتبي(عليه السلام) تنها مظلوميت و مسموم شدن به دست همسرش را بدانيم، و در مطالعات و آگاهي هاي خود به ابعاد ديگر زندگي آن بزرگان نپردازيم، نمي توانيم به تمام و كمال از آن حضرات(صلوات الله علیهم اجمعین) بهره بجوئيم. وقتي شناخت ما بالا رفت و شعله هاي عشق ما شعله ورشد، بايد در مقام عمل پله پله از هدايت هاي معنوي آن بزرگان ـ عليهم السلام ـ استفاده نماييم.

 

 

 

 

پی نوشت ها:

1. شوري: 23 .
2. قمي . عباس . مفاتيح الجنان . زيارت امين الله .
3. مجلسي . محمد تقي . بحارالانوار . جلد 10 . ص 107 . بيروت . دارالوفا .
4. همان منبع . جلد 70 . ص 306 .
5. همان منبع . جلد 27 . ص 53 .
6. آمدي . عبدالواحد . غررالحكم و درر الكلم . بيروت : مؤسسة اعلمي . ش 9038.

 

در هنگام ظهور امام زمان(عج) چه دین و مذهبی بر جهان حاکم می شود؟

اعتقاد به ناجی موعود در تمام ادیان الهی وجود دارد اما در مصادیق آن اختلاف نظر می باشد. اما آنچه مسلم است امام زمان(عج) همان ناجی موعود است که پیروان ادیان مختلف بواسطه انحراف در اصل دینشان بطبع نتوانستند حق و حقیقت در این زمینه را درک کنند و به خطا رفتند.

 

حال سوال اینجا است؛ با توجه به اینکه حضرت مهدی(عج) پیرو قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می باشد و در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نیز دیگر ادیان وجود داشته آيا در هنگام ظهور حضرت مهدي (عج) يك دين و يك مذهب در جهان حاکم خواهد بود یا مانند زمان رسول الله صلی الله علیه  وآله و سلم ادیان دیگر هم وجود خواهد داشت؟

 

پاسخ به سؤال مستلزم تبيين دو مطلب مي باشد:


الف) اثبات حقانيت دين اسلام و جهاني شدن آن:


چنانچه از آيات قرآن و روايات اهل بيت ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ استفاده مي شود،‌ دين واقعي و حق، دين اسلام مي باشد. و به علت اينكه اين دين آخرين و كاملترين دين است، مردم موظف هستند كه به اين دين عمل كنند.


از جمله آيات و رواياتي كه در تفسير آنها نقل شده و بر اين مطلب دلالت دارند، عبارتند از:


1. «إنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِيعُ الْحِسَابِ؛ همانا دين نزد خدا اسلام است و كساني كه كتاب آسماني به آنان داده شد اختلافي در آن ايجاد نكردند مگر بعد از آگاهي و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در ميان خود، و هر كس به آيات خدا، كفر ورزد خداوند سريع الحساب است.»(1)


2. «وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ؛ هر كس جز اسلام آئيني براي خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد و ا و در آخرت از زيانكاران است.» (2)


3. «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛ او كسي است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيين ها غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند.»(3)


در اين آيه شريفه سوره توبه، اضافه شدن كلمة دين به حق اضافه لاميه است و عنايت لطيفي در آن به كار رفته است و آن اينكه هر يك از حق و باطل براي خود، ديني دارند كه مطابق اقتضاي خاص آنهاست و خداي تعالي از بين آن دو، دين حق را پسنديده، براي اينكه خودش حق است، لذا رسول خدا را به ابلاغ دين حق گسيل داشت.


و منظور از دين حق، دين اسلام و عقايد و احكام آن است كه با واقع و حق انطباق دارد، پس معناي آيه اين است كه: «خدا، آن كسي است كه رسول خود، محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را با هدايت (آيات و معجزات) و با ديني كه با فطرت و حقيقت آفرينش منطبق است فرستاد، تا آن را بر ساير اديان غلبه دهد هر چند مشركان نخواهد و ناراحت شوند. اين آيه دلالت دارد بر اينكه خداي تعالي خواسته است دين اسلام در عالم بشريت انتشار يابد.


در تفسير برهان از امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، ذيل آيه فوق نقل شده است كه فرمودند: به خدا سوگند هنوز تأويل اين آيه نازل نشده و نخواهد شد تا ا ينكه قائم ـ عليه السّلام ـ خروج كند، وقتي او خروج كرد، ديگر هيچ كافري به خدا و منكر امامي، باقي نمي ماند، مگر اينكه از خروج آن حضرت ناراحت مي شود.


در تفسير الدر المنثور، همچنين از آن حضرت روايت كرده اند كه در تفسير آيه «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» فرموده است:معناي اين آيه صورت وقوع به خود نمي گيرد، مگر وقتي كه هيچ يهودي و مسيحي و صاحب ملتي جز اسلام نماند.(4)


ابوبصير گويد: درباره آيه فوق از حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ ، سؤال كردم، حضرت فرمودند: سوگند به خدا هنوز تفسير اين آيه تحقق نيافته است، عرض كردم، فدايت شوم، پس چه زماني تحقق مي يابد؟ فرمودند: وقتي با اراده خدا، قائم ـ عليه السّلام ـ قيام نمايد، و چون حضرت ظهور نمايد، كافران و مشركان از قيام و ظهور وي ناراضي و نگرانند، زيرا اگر كافر و يا مشركي در پشت صخره اي نهان شود، آن صخره به صدا درآيد و گويد: اي مسلمانان، در پناه من كافر و يا مشركي مخفي شده است، او را به قتل برسان، وي اقدام كرده و او را به هلاكت مي رساند.(5)


روايتي نيز از امام كاظم عليه السلام نقل شده است كه ايشان فرمودند: وقتي كه قائم ـ عليه السّلام ـ ظهور نمايد، اسلام را بر يهوديان و مسيحيان و ستاره پرستان و بي دينان و مرتدان و كافران، در شرق و غرب جهان عرضه نمايد، هر كس از روي تمايل و داوطلبانه اسلام را بپذيرد، او را به نماز و زكات و انجام دستوراتي كه بر هر مسلمان واجب است، مكلّف مي سازد و هر كس تن به پذيرش آئين اسلام ندهد، گردنش را مي زند، به طوري كه در سراسر جهان جز موحّد و يكتاپرست كسي باقي نمي ماند، عرض كردم: فدايت شوم مردم (كافر و بي دين) بسيارند، فرمود: البته وقتي كه خداوند انجام كاري را اراده فرمايد، بسيار را اندك و اندك را بسيار مي گرداند.(6)


با نقل اين آيات و رواياتي كه در تفسير آنها نقل شده بود، ثابت گرديد دين اسلام كه دين حق است، جهاني خواهد شد.


ب) اثبات حقانيت مذهب شيعه و رسمي شدن آن در زمان ظهور:

با توجه به اينكه در دين اسلام مذاهب و فرقه هاي متعدد با عقايد و روش هاي عملي مختلف ايجاد شده، معقول نيست كه همه اين مذاهب در زمان ظهور حضرت (عج) رسميت پيدا كنند، بلكه يكي از آنها كه منطبق بر دين اسلام باشد فراگير و رسمي خواهد شد و آن مذهب به دلايلي كه ذكر مي شود جز مذهب شيعه نخواهد بود.


با مطالعه تاريخ صدر اسلام روشن مي شود كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بارها براي معرفي جانشين و امام بعد از خود سخن گفتند و اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ را به عنوان مولي و رهبر مردم بعد از خود معرفي كردند، كه از بين دلائل قرآني و روائي مهمترين دليل ما بر اين مطلب،‌احاديث معروف غدير و ثقلين است كه شيعه و سني بدانها اتفاق دارند، علاوه بر آن احاديث بسياري در منابع شيعه و سني از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است كه، پيامبر امامان بعد از خود را دوازده نفر نام بردند كه در اين مورد به دو حديث از منابع اهل سنت اكتفا مي كنيم:


1. احمد حنبل در مسند خود كه از معتبرترين كتب حديثي اهل سنت است، سي و پنج حديث با سندهاي عالي از پيغمبر روايت كرده است كه همه دلالت دارند بر اينكه جانشينان و رهبران امت بعد از آن حضرت دوازده نفرند، جابربن سمره صحابي معروف مي گويد: شنيدم پيامبر اكرم فرمودند: يكون لهذه الأمة أثني عشر خليفة – براي اين امّت دوازده نفر خليفه است.(7)

 

2. طبراني از ابن مسعود روايت كرده كه پيامبر خدا فرمودند: «يكون من بعدي اثني عشر خليفة كلهم من قريش» بعد از من دوازده نفر خليفه اند كه همه از قريش مي باشند. (8)

 

در متون حديثي اهل سنت در مورد دوازده وصي و خليفه حضرت پيامبر(ص) روايات گوناگوني نقل شده است كه مي توان آنها را به سه دسته تقسيم نمود:

دسته اول رواياتي است كه عنوان دوازده خليفه در آنها ذكر شده است-(9)

دسته دوم رواياتي است كه از عنوان دوزاده امير استفاده شده است.(10)

دسته سوم از روايات «عنوان تعداد نقباء بني اسرائيل» به كار رفته است. (11)

 

از ميان همه مذاهب اسلامي فقط شيعه، مصداق اين روايات است، چرا كه شيعيان معتقد به دوازده امامند كه آخرين آنها وجود مبارك امام زمان ـ عليه السّلام ـ مي باشد و در بين اهل سنت مصداق دوازده جانشين بعد از پيامبر اكرم وجود ندارد. بنابراين شيعه همان اسلام است و عنوان مذهب شيعه در مقابل مذاهب ديگر براي تمايز آن مطرح شده است، پس در حكومت حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ وقتي كه اسلام جهان گير شود معناي آن اين است كه مذهب شيعه همه دنيا را تسخير مي كند و هر چه باطل است با آمدن و پيروزي حق نابود مي گردد.

 

 

 

 

پی نوشت ها:

1. آل عمران:19.
2. آل عمران:85.
3. توبه:33.
4. طباطبائي، محمد حسين، الميزان، ج 9، ص 329.
5. كوراني، علي، عصر ظهور، ترجمه عباس جلالي، ص 356.
6. همان، ص 358.
7. صافي گلپايگاني، لطف الله، امامت و مهدويت، قم، ‌انتشارات حضرت معصومه، 1377، ج 3، ص 53.
8. همان، ص 54.
9. رك: احمد بن حنبل، مسند احمد، بيروت، دارصادر، بي تا، ج5، ص90، 93، 98 و 100، و نيشابوري، مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، بيروت، دارلفكر، بي تا، ج6، ص3و4.
10. مسند احمد، ج5، ص87، 90، 92، 94، 95 و 101.
11. حاكم نيشابوري، محمد بن محمد، مستدرك، بيروت، دارالمعرفه، 1406ق، ج4، ص501 و هثيمي، نورالدين، مجمع الزوائد، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408ق، ج5، ص190.

کرامتی از حضرت حجه (عج )

ابو راجح از شيعيان مخلص شهر حله (يكى از شهرهاى عراق كه در نزديك نجف اشرف واقع شده ) و سرپرست يكى از حمامهاى عمومى حله بود، از اين رو بسيارى از مردم او را مى شناختند.


در آن عصر، فرماندار حله شخصى به نام ((مرجان صغير))بود، به او اطلاع دادند كه ابو راجح حمامى از بعضى از اصحاب منافق رسول خدا (ص ) بدگوئى مى كند، فرماندار دستور داد او را آوردند، آنقدر او را زدند كه در بستر مرگ افتاد، حتى آنقدر به صورتش مشت و لگد زدند كه دندانهايش ‍ كنده شد، و زبانش را بيرون آوردند و با جوالدوزى سوراخ كردند، و بينى اش را بريدند و با وضع بسيار دلخراشى ، او را به عده اى از اوباش ‍ سپردند، آنها ريسمان برگردان او كرده و در كوچه ها و خيابانهاى شهر حله مى گرداندند، بقدرى خون از بدن او بيرون آمد، و به او صدمه وارد شد كه ديگر نمى توانست حركت كند، و كسى شك نداشت كه او مى ميرد، و بعد فرماندار تصميم گرفت او را بكشد، ولى جمعى از حاضران گفتند: او پيرمرد فرتوت است ، و به اندازه كافى مجازات شده و خواه و ناخواه بزودى مى ميرد، بنابراين از كشتن او صرف نظر كنيد، بسيار از فرماندار خواهش ‍ كردند، تا اينكه فرماندار او را آزاد كرد.

 


فرداى همان روز، ناگاه مردم ديدند او از هر جهت سالم است و دندانهايش ‍ در جاى خود قرار گرفته است ، و زخمهاى بدنش خوب شده است ، و هيچگونه اثرى از آنهمه زخمها نيست ، و برخاسته و مشغول خواندن نماز است ، حيران شدند و با تعجب از او پرسيدند:


چطور شد كه اينگونه نجات يافتى و گوئى اصلا تو را كتك نزدند و آثار پيرى از تو رفته و جوان شده اى ؟
ابو راجح گفت : من وقتى كه در بستر مرگ افتادم ، حتى با زبان نتوانستم دعا بكنم


و تقاضاى كمك از مولايم حضرت ولى عصر (عج ) نمايم ، در قلبم متوسل به آن حضرت شدم ، و از آن حضرت درخواست عنايت كردم ، و به آن بزرگوار پناهنده شدم ، وقتى كه شب كاملا تاريك شد، ناگاه ديدم خانه ام پر از نور شد، در هماندم چشمم به مولايم امام زمان (عج ) افتاد، او جلو آمد و دست شريفش را بر صورتم كشيد و فرمود: ((برخيز و براى تاءمين معاش ‍ خانواده ات بيرون برو خدا تو را شفا داد))


اكنون مى بينيد كه سلامتى كامل خود را باز يافته ام .


يكى از وارستگان آن حضرت ، بنام شمس الدين محمد قارون ، پس از نقل ماجراى فوق مى گويد: ((سوگند به خدا، من ابو راجح را مكرر در حمام حله ديده بودم ، پيرمرد فرتوت ، زرد چهره و كم ريش و بد قيافه بود و هميشه او را اينگونه مى ديدم ، ولى پس از اين ماجرا او را تا آخر عمرش ، جوانى تنومند و پر قدرت ، و سرخ چهره و با محاسن بلند و پر ديدم ، كه گوئى بيست سال بيشتر عمر نكرده است ، آرى او به بركت لطف امام زمان (عج ) اينگونه شاداب و زيبا و نيرومند گرديد.


خبر سلامتى و دگرگونى عجيب او از پيرى ضعيف به جوانى تنومند و قوى شايع شد، همگان فهميدند فرماندار حله به ماءمورينش دستور داد او را نزد او حاضر كنند، آنها ابو راجح را نزد فرماندار آوردند، ناگاه فرماندار ديد قيافه ابو راجح عوض شده ، و كوچكترين اثر آن زخمها در بدن و صورتش نيست ، ابوراجح ديروز با ابوراجح امروز، از زمين تا آسمان فرق دارد، رعب و وحشتى تكان دهنده بر قلب فرماندار افتاد، او آنچنان تحت تاءثير قرار گرفت ، كه از آن پس با مردم حله (كه اكثر شيعه بودند) عوض شد.


او قبل از آن جريان وقتى كه در حله به جايگاه معروف به مقام ((مقام امام - عليه السلام -))مى آمد، به طور مسخره آميزى پشت به قبله مى نشست ، تا به آن مكان شريف توهين كند، ولى بعد از آن جريان به آن مكان مقدس مى آمد و و با دو زانوى ادب در آنجا رو به قبله مى نشست ، و به مردم حله احترام مى نمود و لغزشهاى آنها را ناديده مى گرفت ، و به نيكوكاران آنها نيكى مى كرد، در عين حال عمرش كوتاه شد و بعد از اين جريان چندان عمر نكرد و مرد. (1)


خدايا تو را به وجود مبارك چهارده معصوم - عليه السلام - كه در اين كتاب قطراتى از اقيانوس فضائل آنها آمده ، و تو را به وجود مبارك حضرت ولى عصر عج ) سوگند مى دهم ، نام ما را در طومار شيعيان مخلص آن ثبت كن ، و شفاعت آنها را در دنيا و آخرت ، نصيب ما گردان .


1-بحار الانوار، ج 52 ص 70 و 7

توسل به امام رضا علیه السلام

 

یا اَبَا الْحَسَنِ یا عَلِىَّ بْنَ مُوسى اَیُّهَا الرِّضا یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ


اى ابا الحسن‏ اى على بن موسى، اى رضا،اى فرزند فرستاده خدا، اى حجّت خدا بر بندگان اى آقا و مولاى ما به تو روى آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوى خدا به تو توسّل جستیم و تو را پیش روى حاجاتمان نهادیم، اى آبرومند نزد خدا، برا یمان نزد خدا شفاعت كن.

 

O Abul Hasan, O ‘Ali, son of Musa, O devoted one, O descendant of the Messenger of Allah, O decisive argument of Allah over mankind, O our chief, O our master, We turn towards thee, seek thy intercession and advocacy before Allah, we put before you our open need, O intimate of Allah, Stand by us when Allah sits in judgment over us


مفاتیح الجنان

 

 

امام رضا (ع) فرمود:
مَن زارَنی عَلی بُعدِ دارِی، أتَیتُهُ یَومَ القیامَةِ فی ثَلاثِ مَواطِنَ حَتّی أُخَلِّصُهُ مِن أهْوالِها: إذا تَطایَرَتِ الکُتُبُ یَمیناً و شِمالاً، و عِندَ الصِّراطِ، و عِندَ المیزانِ.


هر کس مرا در غربتم زیارت کند، روز قیامت در سه جا به نزدش می روم تا او را از ترس و وحشت های آن‌ نجات دهم: هنگامی که نامۀ‌ عمل به دست راست و چپ داده می شود، هنگام عبور از صراط، و هنگام سنجش اعمال.


Whoever visits me in foreign lands, I will visit him in three times of the doomsday to preserve him from its dreads and fears: when the record of actions is delivered to the right and left hands, when passing Sirāt bridge, and when measuring deeds


منبع: بحار الأنوار، جلد 102

توصیه های آیت الله بروجردی به زائران حضرت معصومه (س)

  آیت الله سید محمد جواد علوی بروجردی در آستانه میلاد حضرت معصومه سلام الله‌ علیها در جمع طلاب و فضلای حوزه به ویژگی های آن حضرت و به کرامت آن  بانوی کرامت اشاره کرده است.

 


 دوستي و محبت اهل بيت مهمترين عامل قرب به خداوند
بدون تردید، محبت و دوستی پیامبر اكرم حضرت محمد(ص) و امامان معصوم (ع) و فرزندان و ذریه ایشان از عوامل مهم برای تقرب به خدای متعال است؛ و لذا، روایات زیادی هم در این زمینه وارد شده كه مضمون آنها این است كه پیامبر اكرم و امامان (ع) از مردم خواسته‌اند كه با فرزندان آنان دوستی نمایند؛ که به عنوان نمونه، یك روایت را در اینجا ذكر می‌كنم.



از پیامبر اكرم (ص) روایت شده است كه فرمودند:احبوا الله لما یغذوكم به من نعمۀ و احبونی لله عز وجل و احبوا قرابتی لی؛ [1] خدا را دوست بدارید به خاطر نعمت‌هایی كه به شما ارزانی داشته است و مرا هم دوست بدارید به جهت دوستی با خدا (چون من پیامبر الهی هستم) و به خاطر من با فرزندان من دوستی نمایید.



روز اول ذیقعده در سال 173 هجری به عنوان روز ولادت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله عليها)، ثبت شده است که البته، ما دقیقاً، به لحاظ سندی و تاریخی نمی‌دانیم که آیا واقعاً اول ماه ذی القعده، روز ولادت حضرت معصومه است یا خیر؛ اما به هر حال، می‌توان روزی را به عنوان ولادت خانم فاطمه معصومه (سلام الله عليها) برای تکریم ایشان قائل شد.



البته تاریخ رحلت ایشان، در کتب تاریخی ثبت شده است که آن حضرت را در شهر ساوه مسموم کردند و بر اثر مسمومیت از زهر جفا، بیمار شدند و سرانجام در روز دهم ربیع الثانى و (بنا بر قولى دوازدهم ربيع الثانى) سال ٢٠١ هجرى پیش از آنكه دیدگان مباركش به دیدار برادر روشن شود، در شهر قم و با اندوه فراوان دیده از جهان فرو بست و ما مفتخریم که در این زمان، در جوار و خدمت این خانم و تحت عنایات ایشان، حمَله معالم اهل بیت شده‌ایم. ما به همین مناسبت چند مطلب را بیان می‌کنیم و امیدواریم که مورد توجه قرار گیرد:

 



قم پناهگاه شيعيان و مأوا و مسكن عالمان دين

مطلب اول این است که با وجود اينكه سنّ خانم حضرت فاطمه معصومه کم بوده،[2] اما دارای شخصیت عظیم القدری بوده است؛ به طوری که قبل از ولادت ایشان، طبق روایات صحیح، حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند که دختری صالحه با اوصافی که دارند از فرزندان من در قم مدفون می‌شود و آنجا برای شیعیان پناهگاه است.



به همین خاطر، همیشه شهر مقدس قم در طول تاریخ، مأوا و مسكن عالمان و فقیهان و محدثان بسیار بزرگی، همانند اشعریون و ابن قولویه و صدوقین و دیگران بوده است و به خصوص در این زمان، حوزه علمیه با بركت و با عظمت قم در كنار قبر مقدس آن حضرت بر قرار گشته است که  باغبانانی همچون آيت الله العظمي حائری یزدی و آيت الله العظمي محمد تقی خوانساری و آيت الله العظمي حجت و آيت الله العظمي بروجردی و دیگران داشته است و هم اكنون دنیای اسلام، بلكه جهان، از فیض و نورانیت این حوزه استفاده می‌كنند و علم و دانش از قم به سایر بلاد می‌رود و همه اینها از بركات قبر مطهر كریمه اهل بیت (ع) است.

 



احترام مراجع به حضرت معصومه (سلام الله عليها)
مطلب دوم آن است که مراجع بزرگی که نام آنها برده شد، احترام زیادی برای حضرت معصومه (سلام الله عليها) قائل بودند. من این خاطره را به یاد دارم که آيت الله العظمي بروجردی در ایام کهولت در اوقات درسشان مقید بودند که معمولاً، چهارشنبه‌ها که به حرم مشرف می‌شدند، زیارت‌نامه حضرت را ایستاده بخوانند و بعد در کنار ضریح، مشغول عبادت و نماز بشوند. در ایامی هم که درس تعطیل بود، حداقل، یکبار در هفته، به حرم مشرف می‌شدند.



سایر بزرگان نیز به زیارت این خانم و برکات آن اهتمام داشتند؛ و ما نیز با تأسی به بزرگان دین، باید به ایشان توسل داشته باشیم، ومبادا خدای نکرده استخفافی در ذهن ما نسبت به مقام ایشان ایجاد شود که در زیارت ایشان آمده است: «فان لكِ عند الله شأناً من الشأن».

 

 



عظمت حضرت معصومه (س) در نزد آیت الله العظمی بروجردی
مطلب سوم نیز خاطره‌ای از مرحوم آیت الله بروجردی درباره جلالت و شوکت خانم است که همه مراجع تقلید در دنیای تشیع، خدمت گذار همین خاندان هستند و افتخار هم می‌کنند که خدمتگزاری ایشان را بپذیرند.



در زمان مرحوم آيت الله العظمي بروجردی، سعود بن عبدالعزیز به ایران آمد (سعود بن عبد العزیز پسر اول عبدالعزیز است و عبدالعزیز هم همان فردی بود که مذهب عربستان را به سمت وهابی سوق داد) و فرستاده وزیر خارجه عربستان، به همراه وزیر خارجه ایران، سفیر ایران و وزیر دربار، خدمت آيت الله العظمي بروجردی آمدند و اظهار داشتند که آقای ملک سعود می‌خواهد خدمت شما برسد؛ اما مرحوم آيت الله العظمي بروجردی در همان بدو امر امتناع کردند.



خیلی از بزرگان تلاش کردند و حتی برخی از مراجع با ایشان صحبت کردند که شما مدافع تقریب بین مذاهب هستید و اگر آنها به قم بیایند و  با شما ملاقات کنند، برای شیعه مایه اعتبار است. ایشان در پاسخ فرمودند: اگر پادشاه سعودی، به قم بیاید، به دیدن من می‌آید، ولی به زیارت  فاطمه معصومه (سلام الله عليها) نمی‌رود و اینکه یک پادشاه، به عنوان من، به قم وارد بشود و نسبت به خانم فاطمه معصومه(سلام الله عليها) بی‌احترامی کند، هتک اهل بیت است و من به عنوان مرجع این مذهب، نمی‌توانم تحمل کنم که مذهب، این گونه مورد هتک قرار بگیرد.بنابراین، ایشان به خاطر مقام خانم حضرت معصومه(سلام الله عليها) ملاقات با پادشاه عربستان را نپذیرفتند.

 



کرامات فاطمه معصومه (سلام الله عليها)
یک طلبه آذری به قم آمده بود و تنها در مدرسه حجتیه زندگی می‌کرد که مریض می‌شود. بیماری و گرسنگی او در حدی بود که بیش از 24 ساعت هیچ چیزی نخورده بود. او در این وضعیت، لنگان لنگان خودش را به حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) می‌رساند. داخل حرم که می‌شود به خانم سلام می‌دهد و زیارت می‌کند و به ایشان می‌گوید: خانم، شما وقتی نمی‌توانید اطرافتان را اداره کنید، این قدر آدم جمع نکنید!! من به قم آمده‌ام و 24 ساعت است که گرسنه هستم و سپس از حرم بیرون می‌رود.



ایشان نقل می کرد که با حال خرابی به مدرسه برگشتم و قصد داشتم که ترک تحصیل کنم و با خودم گفتم که این طلبگی چیزی برای ما نداشت و ما هم به جایی نمی‌رسیم؛ پس به دنبال کسب و کار برویم.  وقتی وارد مدرسه شدم خادم مدرسه حجتیه به من گفت که از بیت آيت الله العظمي بروجردی آمده بودند و تو را می‌خواستند. من در ذهن خودم گفتم که آيت الله العظمي بروجردی با ما چه کار دارد! من یک طلبه گمنام هستم و حتما اشتباه شده است. اعتنایی نکردم و رفتم داخل حجره که دوباره خادم آمد و گفت: مگر من نگفتم که آيت الله العظمي بروجردی با شما کار دارد؟! خادم آيت الله العظمي بروجردی در مدرسه ایستاده و می‌خواهد شما را ببیند.



من هم پیش خادم رفتم که ایشان به من گفت: آقای فلانی شما هستید؟ آيت الله العظمي بروجردی می خواهد شما را ببیند!! من به همراه ایشان، به خانه آيت الله العظمي بروجردی رفتم و در حالی که خیلی خوشحال شده بودم، نشستم و دست ایشان را بوسیدم، وایشان با من، حال و احوالی کردند و گفتند، چه می خوانی؟ مدرسه در چه حالی است؟ و در همین زمان پاکتی را به من دادند. پاکت را گرفتم و دست آيت الله بروجردی را بوسیدم؛ ولی زمانی که داشتم از اتاق خارج می‌شدم آيت الله العظمي بروجردی گفت: آقای فلانی، وقتی که حرم  مشرف شدید با خانم مودب رفتار کنید!!



  البته، همه اینها با هم ربط دارد و فاطمه معصومه(سلام الله عليها) با کیان مرجعیت و با این حوزه به هم وابسته است. طلبه‌های موفق چیزی که می‌خواستند رفته‌اند و از ایشان گرفته‌اند. تعلیم و تعلم جای خودش را دارد، ولی این علم را بی‌خودی به هر کسی نمی‌دهند.



  طلبه باید زحمت بکشد و به عبارتی باید جان بکند، اما توفیق را خانم حضرت معصومه (سلام الله عليها) می تواند بدهد تا فهم را زیاد کند و توان علمی را بالا ببرد. خیلی‌ها در عالم طلبگی بودند، ولی مجبور شدند که آن را رها کنند.



  این خانم می‌تواند حامی همه ما باشد و ما نباید دست از دامن ایشان برداریم. بزرگانی بودند که روزانه به زیارت فاطمه معصومه (سلام الله عليها) می‌رفتند و کسانی را ما دیده‌ایم که وارد حرم و کنار ضریح نمی‌رفتند و می‌گفتند ما نامحرم هستیم!! همین بیرون و در همان دم رواق می‌ایستادند و زیارت می‌کردند.


 مرحوم حاج شیخ عبد الكريم حائري، در زمان رضاخان دچار مشکلات مالی بودند و گاهی شش ماه می‌گذشت و ایشان نمی‌توانست به طلبه‌ها شهریه بدهد؛ اما ایشان با توسل به این بی بی و اهل بیت، کارش را به پیش برده است؛ فلذا در رفتن به حرم و زیارت این بانو باید مقید باشید و  لااقل هفتگی به زیارت ایشان بروید و باید متوجه باشید که کجا ایستاده‌اید. خانم حضرت معصومه (سلام الله عليها) زنده است و باید بدانید که وقتی شما حرم می‌روید مثل این است که به خانه حضرت معصو مه (سلام الله عليها) وارد شدید. ایشان دختر موسی بن جعفر (عليهما السلام) است و اگر یک سفارش به آقا امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف  که کل مقدرات عالم در دست اوست، داشته باشد، همه مشکلات شما حل می‌شود.



آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند                       آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند



ما الان نزدیک پنجاه سال است که در این شهر هستیم، و به چشم خودمان خیلی کرامات را دیدیم. ما مریضی‌هایِ صعب العلاجی و سرطان‌های عجیب و غریبی را ما دیده‌ایم که این خانم شفا داده است. این خانم، مقام ارجمندی و والایی دارد. کسانی بودند که وقتی می‌خواستند مشهد مشرف شوند اول زیارت خانم فاطمه معصومه (سلام الله عليها)می‌رفتند و از ایشان کسب اجازه می‌کردند. ایشان گوهری است که خدا در دامن ما گذاشته و پشتوانه حوزه است؛ حوزه‌ای که خدا می‌داند چه مشکلاتی بر آن گذشته است.



 ما روایاتی داریم که قم در آخر زمان، پناه شیعیان است و همه به برکت این خانم است. حرم خانم فاطمه معصومه (سلام الله عليها)، حرم اهل بیت است. خدای متعال ايشان را واسطه فیض خود قرار داده است؛ همان گونه كه امامان ما این چنین بودند تمام شیعیان عالم، خاصه شیعیان ایران و بالاخص ساكنان جوار قبرش از فیض او بهره‌های فراوانی برده و می‌برند.

 بنابراین باید شأن و قدر ایشان را متوجه باشیم و سعی کنیم که از این خرمن فیض، توشه بگیریم. والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته

 

 

پی نوشت:
 [1]. ر.ک: بحارالانوار، ج17، ص 14، ح28؛ امالی شیخ صدوق، ص 446، ح 597.
 [2]. عمر شریف حضرت فاطمه معصومه (س) 27سال بوده است.
 

 

نتیجه توسل به حضرت زینب سلام الله علیها

،مرحوم حجّة الاسلام سيدعلينقى فيض الاسلام كه ترجمه او بر نهج البلاغه ، و صحيفه سجاديه و قرآن، او را در محافل علمى و در همه جاى كشور، معروف و مشهور نموده است، بسال 1324 هجرى قمرى در سده (خمينى شهر) اصفهان متولد شد، و بسال 1405 هجرى قمرى (24) ارديبهشت 1364 شمسى) در سن 81 سالگى دار دنيا را وداع گفت، و در قطعه 18 بهشت زهراء رديف 103 قبر شماره 5 به خاك سپرده شد.


وى داراى عمر بابركت بود و كتابهاى بسيار و ارزنده اى از خود به يارگار گذاشت.


از جمله كتابهاى او، كتابى است بنام«خاتون دوسرا» كه ترجمه كتاب «سيدتناالمعصومة زينب الكبرى» (ع) مى باشد.


وى در مقدمه اين كتاب، مطلبى را درباره انگيزه نگارش اين كتاب نوشت كه خلاصه اش اين است: به مرضى گرفتار شدم ، كه طول كشيد و مداواى پزشكان مؤ ثر نشد، براى طلب شفا، همراه خانواده به كربلا رفتم ، و بيماريم بيشتر شد به نجف اشرف رفتم، همچنان بيمارى مرا سخت در فشار قرار داد، تا اينكه روزى در نجف اشرف يكى از دوستان كه از زائران بود مرا با عده اى از علماء به خانه خود دعوت كرد، به خانه او رفتيم، در آن مجلس، يكى از علما فرمود: «پدرم مى گفت هر گاه حاجت و خواسته اى دارى، خداوند متعال را سه بار به نام حضرت زينب كبرى (س) بخوان كه بدون شك ، خداوند خواسته ات را روا مى سازد، من هم سه بار خداوند را به مقام زينب كبرى (س) خواندم و شفايم را از خداوند خواستم، بعلاوه نذر كردم كه اگر سلامتى خود را باز يابم، كتابى در شرح زندگى حضرت زينب (ع) بنويسم، سپاس خداى را كه پس از مدت كوتاهى شفا يافتم و سپس با يادآورى يكى از دخترانم به نذر خود وفا كرده و اين كتاب (خاتون دو سرا) را نوشتم.


مرحوم فيض السلام اين كتاب را شب يكشنبه 25 صفر 1395 هجرى قمرى شروع كرده و غروب روز جمعه 15 جمادى الاولى همانسال به پايان رساند.


به اين ترتيب با توسل به پيشگاه شيرزن كربلا حضرت زينب (ع) نتيجه گرفت و به نذر خود وفا كرد.

سریعترین راه توسل به غایب زمانه

، حضرت مهدی (علیه السلام) «باب اللَّه» است. در روایات از امامان‏ (علیهم السلام) درباره فرموده خدای تعالی: «‏وَللَّهِ الأَسْمآءُ الحُسْنی فَادْعُوهُ بِها؛ و برای خداوند نیک ‏ترین نام‏ها است، او را با آن‏ها بخوانید.» آمده است که: به خدا قسم ماییم آن اسماء حسنی (نیک‏ترین نام‏ها) که خداوند بندگانش را امر فرموده به وسیله آن‏ها او را بخوانند [و دعا کنند].

 

از دیدگاه شیعه برخی از وظایف و فوائد امام مترتب بر حضور و ظهور او در جامعه است. از آن جمله می توان به برقراری عدالت اجتماعی، بیان احکام و تفسیر و تبیین قرآن و اجرای حدود الهی اشاره کرد.

 

ولی بخش های دیگری از وظایف و فوائد امام حتی با وجود غیبت ایشان از عالمیان دریغ نمی شود. به همین دلیل است که از امام غایب در روایات تعبیر به خورشید پشت ابر شده است و انسان ها هر کدام بر مبنای لیاقت و ظرفیت خویش از برکات وجود امام خویش بهره خواهند برد.

 

سریع ترین و مطمئن ترین راه

یکی از مهمترین راه های استفاده از فیض وجود امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) توسل به ایشان است. این توسل ابعاد مختلفی دارد و می تواند شامل طلب حوائج دنیوی و اخروی و همچنین یاری گرفتن از ایشان در طی مدارج رشد و کمال باشد. علمای ما حتی درباره بهتر شدن نمازهای یومیه سفارش کرده اند که پیش از شروع نماز به امام زمان (علیه السلام) توسل شود.

 

با وجود شبهاتی که امروز در بحث توسل مطرح می شود. این عمل در قرآن و روایات اسلامی سفارش شده است. در ذیل به بخشی از این سفارشات اشاره می شود.

 

توسل در آینه وحی

یَأَ ایُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ابْتَغُواْ إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جَاهِدُواْ فىِ سَبِیلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون‏. (سوره مائده، آیه 35) ؛"اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیله ‏اى براى تقرب به او بجوئید! و در راه او جهاد كنید، باشد كه رستگار شوید!"

 

بنابراین "وسیله" در آیه فوق معنى بسیار وسیعى دارد و هر كار و هر چیزى را كه باعث نزدیك شدن به پیشگاه مقدس پروردگار مى‏شود شامل می گردد كه مهمترین آنها ایمان به خدا و پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) و جهاد و عبادات همچون نماز و زكات و روزه و زیارت خانه خدا و همچنین صله رحم و انفاق در راه خدا اعم از انفاق هاى پنهانى و آشكار و همچنین هر كار نیك و خیر می باشد.

 

همچنین شفاعت پیامبران و امامان و بندگان صالح خدا كه طبق صریح قرآن باعث تقرب به پروردگار می گردد، در مفهوم وسیع توسل داخل است، و نیز پیروى از پیامبر و امام و گام نهادن در جاى گام آنها، زیرا همه اینها موجب نزدیكى به ساحت قدس پروردگار می باشد حتى سوگند دادن خدا به مقام پیامبران و امامان و صالحان كه نشانه علاقه به آنها و اهمیت دادن به مقام و مكتب آنان مى‏باشد جزء این مفهوم وسیع است.

 

آیه فوق را نمی توان به بعضى از این مفاهیم اختصاص داد، در حقیقت هیچ گونه دلیلى بر این تخصیص وجود ندارد، زیرا همانطور كه گفتیم" وسیله" در مفهوم لغویش به معنى هر چیزى است كه باعث تقرب الهی و کمال ‏شود.

 

البته منظور این نیست که چیزى از شخص پیامبر یا امام مستقلا تقاضا شود، بلكه منظور این است با اعمال صالح یا پیروى از پیامبر و امام، یا شفاعت آنان و یا سوگند دادن خداوند به مقام و مكتب آنها (كه خود یك نوع احترام و اهتمام به موقعیت آنها و یك نوع عبادت است) از خداوند چیزى را بخواهیم.

 

درباره این آیه در تفسیر علی بن ابراهیم قمی نیز آمده است که: تقربوا الیه بالإمام

 

همچنین در آیه 64 سوره نساء درباره توسل به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) برای طلب مغفرت آمده است:

 

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاۆُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً

 

" اگر آنها هنگامى كه به خویشتن ستم كردند (و مرتكب گناهى شدند) به سراغ تو می آمدند و از خداوند طلب عفو و بخشش می كردند و تو نیز براى آنها طلب عفو می ‏كردى، خدا را توبه‏ پذیر و رحیم می ‏یافتند".

 

و نیز در آیه 97 سوره یوسف مى‏خوانیم كه: برادران یوسف از پدر تقاضا كردند كه در پیشگاه خداوند براى آنها استغفار كند و یعقوب نیز این تقاضا را پذیرفت.

 

در آیه 114 سوره توبه نیز موضوع استغفار ابراهیم در مورد پدرش آمده است كه تاثیر دعاى پیامبران را درباره دیگران تایید می ‏كند و همچنین در آیات متعدد دیگر قرآن این موضوع مطرح است.(تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 364)

 

بهترین وسیله تا خدا

در منابع اهل سنت از عثمان بن حنیف آمده نقل شده است که مرد نابینایى تقاضاى دعا از پیامبر (صلی الله علیه و آله) براى شفاى بیماریش كرد، پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به او دستور داد كه چنین دعا كند:

اللهم انى اسئلك و اتوجه الیك بنبیك محمد نبى الرحمة یا محمد انى توجهت بك الى ربى فى حاجتى لتقضى لى اللهم شفعه فى.

 

" خداوندا من از تو به خاطر پیامبرت پیامبر رحمت تقاضا مى‏كنم و به تو روى مى‏آورم اى محمد! به وسیله تو به سوى پروردگارم براى انجام حاجتم متوجه مى‏شوم خداوندا او را شفیع من ساز".

 

در عیون الاخبار الرضا (علیه السلام) همچنین نقل شده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند:

ائمه از فرزندان (امام) حسین هستند و هر کس  آن ها را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است و هر کس از آن ها نافرمانی کند خدا را نافرمانی کرده است. چرا که اینان عروة الوثقی و وسیله به سوی خدا می باشند.

 

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) ‏فرمود:

خدای عز و جل می‏فرماید: ای بندگان من آیا چنین نیست که هر کس حاجت‏های بزرگی از شما بخواهد آن‏ها را برای او برآورده نمی‏سازید مگر این‏که به وسیله محبوب‏ترین افراد نزد شما واسطه بیاورد که آن حاجت را به گرامیداشت شفاعت کننده برای ایشان بر می‏آورید، توجه کنید و بدانید که گرامی ‏ترین و برترین مخلوق نزد من محمد و برادر او علی است و بعد از او امامانی که وسائل به سوی خداوند هستند، هر کس حاجتی برایش اهمیت دارد که نفع آن را خواستار است یا حادثه بزرگی بر آن پدیدار شود که می‏ خواهد ضرر آن از او دفع گردد، باید که مرا به [وسیله] محمد و خاندان معصوم او دعا کند، به بهترین گونه‏ای که کسی عزیزترین کسانش را نزد او شفیع می‏برید آن را بر می‏آورد آن حاجت را برای او خواهم برآورد.

 

راه های توسل به واسطه غیب زمانه

در این عصر ولایت تام الهی با حضرت مهدی (علیه السلام) است. و آن بزرگوار چشم عالم امکان و واسطه غیب است. نقل شده است که به حضرت امام هادی (علیه السلام) نوشتند: شخصی مایل است حاجات خصوصی و اسراری را با امام خویش در میان گذارد همان‏گونه که دوست دارد با پروردگارش بازگوید، پس آن حضرت در جواب نوشت:

اگر حاجتی داشتی، پس لب‏هایت را [به شکل گفتن آن] حرکت بده که همانا جواب به تو خواهد رسید.

بنابراین إستغاثه و عرض حاجت به آن حضرت به زبان خاص و وقت مخصوصی مقیّد نیست، بلکه آنچه مهم است؛ اصلاح دل و توجه کامل و توبه از گناهان و یقین ثابت و اعتقاد راسخ می ‏باشد.

با این وجود برای توسل به حضرت دعاهای زیادی سفارش شده است که به این موارد می توان اشاره کرد:

1. دعای عهد
2. زیارت آل یس
3. زیارت‌نامه‌های مربوط به امام عصر(عج)
4. دعاها مانند دعای افتتاح، عدیله و ندبه
5. رفتن به مکان های منسوب به آن حضرت
6.نماز ها مانند نماز امام زمان(عج)
7. صلوات بر آن حضرت
8. صدقات، احسان و انفاق
9.نذر و عهد
10.صدقات جاریه و اقدامات ماندگار
11.عریضه نویسی

 

در ذکر توسّل به مولایمان صاحب الزمان‏ علیه السلام آمده است:

«اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ وَلِیِّکَ وَحُجَّتِکَ صاحِبِ الزَّمانِ إِلّا أَعَنْتَنِی بِهِ عَلی جَمِیعِ أُمُورِی وَکَفَیْتَنِی بِهِ مَۆُونَةَ کُلِّ مُوذٍ وَطاغٍ وَباغٍ وَأَعَنْتَنِی بِهِ فَقَدْ بَلَغَ مَجْهُودِی وَکَفَیْتَنِی کُلَّ عَدُوٍّ وَهَمٍّ وَغَمٍّ وَدَینٍ وَوُلْدِی وَجَمِیعَ أَهْلِی وَإِخْوانِی وَمَنْ یَعْنِینِی أَمْرُهُ وَخآصَّتِی آمِینَ رَبَّ العالَمِینَ»؛ بار خدایا! من از تو می‏خواهم به حقّ ولیّ و حجّتت صاحب الزمان ‏علیه السلام که مرا بر تمام امور یاری‏ام کنی و به خاطر او شرّ هرگونه موذی و سرکش و ستمگری را از من دور گردانی و به آن حضرت مرا یاری دهی که تلاشم به آخر رسیده و هرگونه دشمن و همّ و غمّ و اندوه و قرض را از من و فرزندانم و تمام خاندانم و برادرانم و هر کس که کارش به من مربوط می‏شود، و بستگان نزدیکم، کفایت کنی اجابت فرمای ای پروردگار عالمیان.


تفسیر نورالثقلین/2014

توسل مجرب به قمر بنی هاشم طریقه خواندن سوره یاسین جهت توسل به قمربنی هاشم

امام صادق - عليه السّلام - فرمود: كاسني شفاي هزار درد است و هر مرضي كه در درون انسان باشد آن را ريشه كن مي كند.

 

 در کتاب منتخب التواریخ صفحه 211 در بخش چهارم از ختم های مجرب آمده است:

 

هر کس در چهار شب جمعه 10 مرتبه سوره یاسین را قرائت کند انشالله به مراد و مقصود خود خواهد رسید.

 

طریقه خواندن اینگونه است:

در شب جمعه اول سه بار قرائت شود.

در شب جمعه دوم سه بار قرائت شود.

در شب جمعه سوم سه بار قرائت شود.

و در شب جمعه چهارم یکبار و همه را به نیابت از حضرت ابالفضل العباس بخواند و ثواب آن را به روح مادر بزرگوار ایشان حضرت ام البنین سلام الله علیها بفرستد

شیخ مرتضی طالقانی رحمة الله علیه میگوید:این ختم را به نیت زیارت نجف اشرف انجام دادم و در شب جمعه چهارم در حالی سوره یاسین را میخواندم که در راه نجف بودم.

 

توسل مرد هندی به حضرت علی(ع)

قرض الحسنه تجلّى حاكميّت ارزشهاى اخلاقى و مبانى عقيدتى بر سودجوئيهاى اقتصادى است. اما در کنار آن نباید فراموش کنیم که سوء استفاده از اين سنّت اصيل قرآنى هرگز نمى تواند بهانه اى براى گريز و احيانا برخورد با اين مستحّب قطعى اسلام باشد.


پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرمایند:
«مَنْ يُمْطِلُ عَلى ذِى حَقٍّ حَقَّهُ و َهُوَ يَقْدِرُ عَلى اَداءِ حَقِّهِ فَعَلَيْهِ كُلَّ يَوْمٍ خَطيئَةُ عَشّارٍ.»
«كسى كه قادر به پرداخت حقّ ديگران است، اگر سهل انگارى نمايد و طلبكار را معطّل كند در مقابل هر روز تأخير، گناه شخص باجگير در نامه عملش ثبت خواهد گرديد». (بحار الانوار، ج ۱۰۳، ص ۱۴۶)

 

سه نکته:
* داری و نمی دهی!؟
حالا با دانستن این حدیث خیلی است که من پول داشته باشم ولی بگویم حالا باشد برای بعد!

 

** ادارات هم مراقب باشند
این موضوع فقط هم مربوط به اشخاص نمی شود گاهی وقتها، یک مجموعه خصوصی یا دولتی حقوق کارمندانش را دارد بدهد ولی دو سه ماه عقب می اندازد.

 

*** داستان عجیب امانت مرد هندی و توسل به حضرت علی(ع)

 

عالم زاهد سید هاشم بحرانی می گوید در نجف اشرف شخص عطاری بود كه همه روزه پس از نماز ظهر در دكانش مردم را موعظه می نمود. یك نفر از شاهزادگان هند كه مقیم نجف اشرف شده بود برایش مسافرتی پیش آمد. پس جعبه ای كه در آن گوهرهای نفیسه و جواهرات پر بها بود نزد آن عطار امانت گذاشت و رفت و پس از مراجعت آن امانت را مطالبه كرد عطار منكر گردید. هندی پناهنده به قبر مطهر حضرت امیرالمؤمنین(ع) شد و گفت یا علی(ع) من برای اقامت نزد قبر شما ترك وطن و آسایش نموده و الان هم شاهدی برای گرفتن امانتم ندارم.

 

شب در خواب آن حضرت به او فرمود هنگامی كه دروازه شهر باز می شود بیرون شو و اول كسی را كه دیدی امانت را از او مطالبه كن او به تو می رساند. اول كسی را كه دید پیری عابد و زاهد بود كه پشته هیزمی بر دوش داشت پس حیا كرد از او چیزی بخواهد. به حرم مطهر برگشت شب دیگر در خواب مانند شب گذشته به او گفتند و فردا همان شخص را دید و چیزی نگفت و شب سوم و روز سوم هم همان!  این بار حالات خود را برایش گفت. آن بزرگوار ساعتی فكر کرد و گفت فردا بعد از ظهر در دكان عطار بیا. فردا هنگام اجتماع خلق در دكان عطار آن مرد عابد گفت امروز موعظه كردن را به من واگذار و او هم قبول كرد. مرد عابد گفت ای مردم من از حق الناس سخت در هراسم ولی با این وصف پیشامد ناگواری برایم واقع شد كه می خواهم امروز شما را به آن با خبر و از سختی عذاب الهی بترسانم.

 

من محتاج به قرض گرفتن شدم و از یك نفر یهودی ده قِران گرفتم و شرط كردم كه به مدت بیست روز به او پس می دهم یعنی روزی نیم قران. تا ده روز نصف طلب را به او رساندم و بعد او را ندیدم احوالش را پرسیدم گفتند به بغداد رفته پس از چندی شبی در خوب دیدم گویا قیامت بر پا شده است. من به فضل الهی از آن موقف خلاص شده و رو به بهشت حركت كردم ولی وقتی به صراط رسیدم صدای نعره جهنم را شنیدم پس آن مرد طلبكار یهودی را دیدم كه مانند شعله آتشی در جهنم بیروم آمد و راه را بر می بست و گفت پنج قران طلبم را بده و برو. گفتم من خیلی گشتم و تو را ندیدم كه طلبت را بدهم. گفت پس بگذار تا یك انگشت خودم را بر بدنت گذارم و من هم پذیرفتم. وقتی انگشتش را بر سینه ام گذاشت از سوزش آن جزع كرده بیدار شدم دیدم جای انگشتش بر سینه ام زخم است و تا به حال هم مجروح است و هر چه مداوا كردم فایده نبخشید. پس سینه خود را گشود و نشان مردم داد و چون مردم دیدند صداها به گریه و ناله بلند شد و عطار هم سخت از عذاب الهی در هراس شد. آن شخص هندی را به خانه خود برد و امانت را به او داد و معذرت خواست. (به نقل از میرزا حسین نوری(ره)، دارالسلام، جلد ۱ صفحه ۲۴۷)

 

توصیه آیت الله نخودکی اصفهانی به زائر امام رضا(ع)


ایشان در ده ای به نام نخودک زندگی می‌کرد، به همین دلیل به آقای نخودکی مشهور شده‌اند، جالب این است که گاهی می دیدم که برخی از خانم‌ها بر مزار ایشان نخود پخش می‌کنند در صورتی که همان طور که اشاره کردم نخودک شهرتی بوده که به دلیل محل تولد به ایشان داده شده است.

شیخ حسنعلی در سال ۱۲۴۲ شمسی متولد شد و ۱۷ شعبان ۱۳۲۱ شمسی هم از دنیا رفتند. کراماتی که در رابطه با ایشان شنیده می‌شود و همگان می‌دیدند به دلیل تقوایی بوده است که داشته‌‌اند. به طور یقین هیچ کس بدون زحمت نمی‌تواند عالم شود و یا به چنین درجاتی برسد، گفته می‌شود فردی از طلاب خدمت حضرت ابالفضل العباس(ع) در حرم ایشان می‌رسد و از آقا می خواهد که بدون درس خواندن و تحصیل به درجاتی بالا برسد، در عالم رؤیا می بیند که آقا به این طلبه می‌فرماید لیس للانسان الا ما سعی. پس بدون زحمت کسی مانند شیخ حسنعلی اصفهانی به چنین درجاتی نمی‌رسید.

آقایی به نام قطب در مشهد بودند که واعظ بودند و من در زمانی که ایشان پیر بودند به خدمتشان رسیدم، همین طور که در نزد ایشان نشسته بودیم بحث و گفتگو به سمت آقای نخودکی رفت، این آقا تعریف می‌کردند که دختر خانمی مریض شد و بیماری به اندازه سه ماه طول کشید و هیچ پزشکی نتوانست این دختر را درمان کند، در نهایت به او گفتند که معطل نمان و برو نزد شیخ حسنعلی نخودکی. اگر چاره‌ای باقی مانده باشد او انجام می‌دهد، برادر این دختر خدمت شیخ رسید و جریان را تعریف کرد، مرحوم شیخ نصف استکان آب به او داد و گفت این را به خواهرت بده، همین که این دختر آب را نوشید حالش خوب شد.

سه ماه این دختر حالش کاملا خوب شده بود اما دوباره بعد از سه ماه سرش درد گرفت، برادر دوباره به هدف دیدن شیخ به در خانه ایشان رفت، اما آقای نخودکی در منزل نبودند، گفتند که آقا به حرم امام(ع) رفته‌اند. این فرد به حرم رفت و آقا را در بست پایین دید و گفت آقا خواهرم سردرد دارند، مرحوم شیخ گفتند بگذارید من به حرم بروم و آن‌جا برای خواهرتان دعا کنم. هر دو با هم به داخل حرم رفتند، آقا بعد از مدتی به آن برادر گفتند، آقا خواهر شما فوت کرده‌ است. برادر گفت مگر ممکن است خواهرم فقط سردرد داشت. شیخ گفتند من خدمت امام رضا(ع) اجازه خواستم تا برای ایشان دعا کنم. امام رضا(ع) فرمودند خواهر شما فوت کرده است و روحش را به ایشان عرضه کرده‌اند و به بالا برده‌اند.

من خودم همیشه برای حل مشکلات خود با اجازه پسرشان آشیخ علی مقدادی به شیخ متوسل می‌شوم و ختم قرآنی نذر ایشان می‌کردم و گاهی نیز نتیجه گرفته‌ام. آشیخ علی مقدادی فرزند ایشان که ۴ سال پیش نیز فوت کردند مطالب زیادی را از پدر خود برایم نقل کردند. از جمله این که در قم و در زمان آشیخ عبدالکریم حائری، آقایی بود به نام شیخ ابراهیم ترک که این آقا سالی یک بار به مشهد سفر می‌کرد و سه ماه آن جا می ماند.

یک بار که به مشهد رفت موقع برگشت کرایه ماشین و پول سوغات نداشت. با خودش فکر کرد که باید برای به دست آوردن این مقدار پول چه کنم؟ بهتر است که بروم پیش استاندار مشهد و برای او و در وصفش شعری بخوانم و پولی به دست بیاورم. بعد که نزدیک به استانداری شد با خود گفت وقتی امام رضا(ع) اینجا هستند چه طور ممکن است که من راضی شوم در مدح کس دیگری شعر بخوانم، پشیمان شد و برگشت.

آمد در حرم و زیارتنامه خواند و عرض ادب کرد و احتیاجش را گفت که من ۶۰ تومان کرایه ماشین و ۶۰ تومان نیز برای سوغات می‌خواهم. هر چه نیازش را مطرح کرد جوابی نگرفت دوباره درخواست کرد باز هم نتیجه‌ای به دست نیاورد. تا در آخر به امام رضا(ع) عرض کرد آقا کاش من این اشعار را برای استاندار می‌گفتم. داشت از حرم بیرون می آمد که دید شیخی تند تند به سمت او می‌آید به او که رسید مبلغ را به او داد و گفت این پول را بگیر اما دیگر هرگز با امام رضا(ع) گستاخانه صحبت نکن. هم پول را گرفت و دید ۱۲۰ تومان در پاکت است. آقا شیخ رفت و آن مرد از یکی از خدام پرسید که این آقا شیخ چه کسی است؟ خادم گفت، ایشان آقا شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی است که با امام رضا(ع) ارتباط مستقیم دارند

مسیحیان و مسلمانان نیازمند همکاری های مشترکند

کاردینال تورکسون رییس شورای پاپی عدالت و صلح واتیکان در پیامی به سمپوزیوم اسلامی در ترکیه در مورد محیط زیست، نوشت: کاتولیک ها و مسلمانان با همدیگر برای حفاظت از خلق همکاری کنند.

 

در بخشی از این پیام به سمپوزیوم اسلامی دو روزه که توسط سازمان اسلامی جهانی رفاه، انجمن اسلامی برای اکولوژی و علوم محیط زیست و سازمان دینی محیط زیستی به نام گرین فایت برگزار شد، آمده است: در لحظاتی تعیین کننده و خصوصا آشفته ای در تاریخ جهان بسر می بریم، بشریت در مقابل چالش های بیشماری قرار دارد که دعا و اقدامات قاطعانه را می طلبد، زیرا بحران جاری محیط زیست، نسبت به بحران های قبلی وخیم ترین و دشوار ترین است.

 

وی ادامه داد: یک دلیل بزرگی که مسیحیان، مسلمانان و بسیاری دیگر را با یکدیگر متحد می کند، ایمان محکم به خدا است: این دلیل، ما را به سوی مواظبت از موهبت های فوق العاده ای که خدا به ما و نسل های آینده عطا فرمود، سوق می دهد. به همین خاطر اقدام ما قطعا موثرتر خواهد بود. در واقع ما معتقدین ادیان مختلف به خدا باید روشی برای کار کردن با یکدیگر با روحیه هم دردی پیدا کنیم و ما مسیحیان و مسلمانان نیازمند همکاری های مشترک هستیم.

مرز بین حلم و ظلم پذیری چیست؟

خدای متعال در قرآن کریم بندگان بسیار بزرگش را با حلم و حلیم بودن یاد می کند. یکی از اسمای خداوند هم حلیم است.  با تأمل و دقت در آیات و اخبار به دست می آید که حلیم به معنای «بردبار و خوش خلق همراه با استعمال عقل» است.


گاهی انسان، خوش خلقی می کند ولی مطابق با عقل نیست و چه بسا برای خودش یا طرف مقابل ضرر داشته باشد. مثل این که بچه کار غیر صحیحی می کند که نباید خیلی با خوش خلقی و روی باز با او رفتار کرد. زیرا برای تربیتش ضرر دارد و در آن عمل زشتش تشویق می شود.

بارزترین مصداق حلم، کظم غیظ است

به عبارتی دیگر حلم حالتی است که موجب کظم غیظ (فرونشاندن خشم) می گردد. به تعبیر دیگر یکی از مصداق های روشن، بلکه بهترین مصداق حلم، کظم غیظ است.

از امیرمومنان علی (علیه السلام) روایت شده که فرمود: «خیر الحلم التحلم؛ بهترین حلم، فرو نشاندن خشم است.» (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 285 ، ح 6394)


جمله «کظم غیظ » که به معنی فرو نشاندن خشم است، در قرآن به عنوان یکی از صفات پرهیزکاران بیان شده، آنجا که می فرماید: «و الکاظمین الغیظ ؛ آنها کسانی هستند که خشم خود را فرو می برند.»


بر همین اساس امیرمومنان امام علی (علیه السلام) می فرماید: «العقل خلیل المرء، والحلم وزیره ؛ عقل دوست صمیمی انسان است و حلم وزیر عقل می باشد.» و نیز می فرماید: «الحلم نور جوهره العقل ؛ حلم نوری است که حقیقت آن عقل و خرد است. » (اصول کافی، جلد اول)


در روایات اسلامی نیز خصلت حلم، به همین معنا آمده است. به عنوان نمونه شخصی از امام حسن مجتبی (علیه السلام) پرسید: حلم چیست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «کظم الغیظ و ملک النفس؛ فرو بردن خشم و تسلط بر خویشتن است.» (همان)



حلم به معنای تحمل بار به طور مطلق نیست زیرا تحمل بار، گاهی سر از ظلم پذیری در می آورد که ضد ارزش است.

بر همین اساس، مرز بین حلم و ظلم پذیری نزدیک و باریک است و باید موارد هر کدام را شناخت تا با هم اشتباه گرفته نشوند و انسان به جای انجام کاری ارزشمند، عمل ضد ارزشی را مرتکب نشود.
اما در مورد جمله «کظم غیظ»، واژه غیظ در لغت به معنی شدت خشم و حالت بر افروختگی و هیجان فوق العاده روحی است که بر اثر ناملایمات و گزندهای روحی به انسان دست می دهد.

واژه «کظم» در لغت به معنی بستن سر مشکی است که پر از آب شده است و به طور کنایه، در مورد کسانی به کار می رود که از خشم و غضب پر شده اند و نزدیک است که منفجر شوند و عکس العمل تندی نشان دهند. در این هنگام حالت خویشتن داری همچون بند محکم، سر مشک غضب را می بندد و از طغیان آن جلوگیری می نماید.

بنابراین کظم غیظ و فرو نشاندن خشم از روشن ترین مصداق های حلم است و موجب جلوگیری از طغیان خشم و تندی های نابجا شده و انسان را از جوش و خروش نامعقول، زننده و گاهی خطرناک نجات می بخشد.
البته باید توجه داشت که گاهی حلم و کظم غیظ، نابجا و منفی است، چرا که موجب گستاخی جنایتکار و یا پی آمدهای شوم دیگرمی شود. مانند حلم و فروبردن خشم در برابر مجرمان حرفه ای،منافقین یا کافران ملحدی که در صدد ضربه زدن و افساد هستند. دراین گونه موارد باید مطابق همان دو شعر معروف رفتار کرد که خاطرنشان گردید.


مرز صبر از حلم جدا است
فرق اساسی حلم و صبر در این است، صبر کاری است که در بیرون بر انسان وارد می‌ شود و انسان باید در برابر آن خویشتن‌ داری کند؛ یعنی مشکل را حل کند و آن یا صبر «عَلَی الطَّاعَةِ» است، یا صبر «عِنْدَ الْمُصِیبَةِ» است، یا صبر «عَنِ الْمَعْصِیَة»؛ [الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج 2، ص 91] یعنی یا باید طاعتی را انجام دهد که دشوار است، روزه ماه مبارک رمضان را می‌ گیرد، اعتکاف را انجام می هد، این صبر در طاعت است. یک وقت است که خدای ناکرده مصیبت سختی بر انسان وارد می‌ شود که این صبر «عِنْدَ الْمُصِیبَةِ» است.



کسانی که «إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» [سوره بقره, آیه 156] این ها کسانی هستند که «أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» [سوره بقره، آیه 157]

صبرِ «عَنِ الْمَعْصِیَة» نه «عِند الْمَعْصِیَة»، مثلا جوانی، خیال کرده خطری در پیش هست، فوراً صبر کرده، این صبر «عَنِ الْمَعْصِیَة» است. این معنی صبر است؛ امّا اگر برای انسان حادثه‌ ای پیش آمد و او عصبانی نشد، این جزء صبر نیست، این جزء حلم است.

بار سنگین غضبی بر روی او پیدا شد، اگر این غضب او را وادار کرد که خلاف بگوید و دست به خلاف بزند، معلوم می‌ شود حلیم نیست، این بار را نتوانست ببرد؛ اما اگر خشمگین شد و حمله و خشم را مهار کرده است و این بار سنگین غضب را بُرد، می‌ گویند او شخصی حلیم است؛ در تعبیرات فارسی می‌ گویند بردبار است. کلمه‌ ای که به تنهایی معنای حلم را برساند ما در فارسی نداریم، یا پیدا نکردیم، این نظیر صبر نیست، صبر کاملاً از مسئله حلم بیرون است، حلم کاملاً از مسئله صبر جداست.

امت من چهار گروه هستند

پیامبر عظیم الشأن اسلام در حدیثی زیبا امت مسلمان را به چهار دسته تقسیم کردند که آنرا در زیر می خوانیم.

 

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله: امت من (مسلمانان) چهار گروه هستند:



1. گروهی نماز می خوانند، ولی در نمازشان سهل انگارند “ویل” برای آن هاست، و “ویل” نام یکی از طبقات زیرین جهنم است. خداوند فرمود: (فویل للمصلین الذ ینهم عن صلاتهم ساهون) پس “ویل” برای نمازگزاران است، آن هایی که در نمازشان سهل انگارند.
سوره ی ماعون آیه ی 4 و 5


2. گروهی گاهی نماز می خوانند و گاهی نمی خوانند، پس “غی” مال آن هاست، و “غی” نام یکی از طبقات پایین جهنم است. خداوند متعال فرمود: (فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا) سپس جانشین آن مردم خدا پرست قومی شدند که نماز را ضایع کرده و از شهوات پیروی کردند، و اینها به زودی در “غی” افکنده خواهند شد.
سوره ی مریم آیه ی 59


3. گروهی هیچ وقت نماز نمی خوانند، “سقر” برای آنهاست، “سقر” هم نام یکی از طبقات زیرین جهنم است که خداوند متعال فرمود: (ما سلککم فی سقر قالوا لم نک من المصلین) اهل بهشت از اهل جهنم سوال می کنند چه چیزی شما را به سقر کشاند؟ در جواب می گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.
سوره ی مدثر آیه ی 42


4. گروهی همیشه نماز می خوانند، و در نمازشان خشوع دارند. خداوند متعال فرمود: (قد افلح المومنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون) مومنان رستگار شدند، آنهایی که در نمازشان با خشوع هستند.
سوره ی مومنون آیه ی 1 و 2

 


منبع: المواعظ العددیه، باب چهارم ، ص 122

 

این خوراکی پرقدرت ریه را ضد عفونی می کند

سیر دارای اسانس گوگردی فرار از گوگرد سیلیس و ید میباشد و دستگاه بدن را در مقابل بسیاری از بیماریها حفظ کرده و تندرستی کامل جسم را تامین و تا سن کهولت نگهداری می کند. چون یکی از داروهای ضد عفونی درجه اول است ما را مقابل امراض مسری مخصوصاً گریپ محفوظ نگه میدارد و برای مجاری ریه ضد عفونی قوی است و مصرف آن به سرعت خلط سینه را کم میکند و در تحریک اشتها مفید است و عمل هضم را آسان ساخته و ترشحات «عصیر معدی» را به کار می اندازد و در معالجه رماتیسم التهاب معدی مفاصل سیاتیک، فساد خون، انواع ورم ساق پاها ، واریس، آستم و بر نشیت مخصوصاً. دکتر (شیر و نان) سوپ را مثل داروی مخصوص خیلی قوی در معالجه آستم و انواع بر نشیت موثر میدانند سیر کرم کش قوی است و کرم روده را از بین میبرد.

 

سوپ سیر برای سلسله اعصاب و شرائین مقوی است از سرکه سیر و جوشانده سیر برای انواع زخمها ضماد تهیه میکنند. خوردن سیر برای اشخاصیکه مبتلا به امراض جلدی هستند جهة کودکان شیرخوار خوب نیست و مصرف آن درباره این اشخاص منع گردیده. در مورد بچه ها شیر را فاسد میکند و آنها را به نفخ شکم و دل درد میکند. برای رفع بوی سیر از قرصهای کوچک کلروفیل استفاده نمایند و بایستی بلعیده شود یا اینکه چند دانه نقل بادیان یا یک سیب درختی و چند برگ جعفری و به طور کلی سبزیهای سبز رنگ که دارای کلروفیل طبیعی میباشد یا لبو پخته و یا تنوری یا در خاکستر؛ رفع بوی سیر را از دهان میکند.

 

رسول اکرم (ص)*:«سیر شفای هفتاد بیماری است» سیر*در تقویت بنیه و جلو گیری از تصلب شرایین و پائین کشیدن فشار خون دوائی کامل و کافیست.سیر*جریان خون را در رگها تنظیم میکند و خون را صاف میکند.سیر*از پیریهای زود رس که نتیجه فساد خون است و رماتیسم و بواسیر،این گیاه سودمند اثری شفا بخش دارد.سیر*این بیماریها را علاج میکند یا دست کم تخفیف میدهد:« سل ریوی،آنفلونزا،نفس تنگی،زخم معده، عفونت روده ها دیفتری، کدورت رنگ پوست،التهابات معدی».امام صادق(ع):*در سیزده قرن پیش در مورد خواص سیر دستور های طبی فرموده که با عقیده دانشمندان فن پزشکی در این عصر تطبیق می شود. و نیز امام فرموده «بوسیله سیر دردهای خود را درمان کنید». 

احتمال مرگ در چه ساعتی از روز بیشتر است؟

متخصصان فیزیولوژی در آمریکا می گویند: بدن انسان ساعت درونی دارد که زمان بندی طبیعی انجام امور مختلف را به وی الهام و بر اساس آن برنامه‌ریزی‌های روزانه و حتی ساعت مرگ را تنظیم می‌کند.

 


محققان دانشگاه هاروارد آمریکا که این تحقیق را انجام داده اند می گویند: فراز و نشیب های بدن در یک دوره ۲۴ ساعته ناشی از نوسانات هورمون ها، دمای بدن و فشار خون است که حالت روحی و سطح انرژی را در افراد تنظیم می کنند. از این رو تحولات مختلف بدن براساس یک نظم واقعی و ساعت درونی رخدادهای جسمی مختلفی را برای انسان رقم می زند.

 

 

احتمال ابتلا به حمله قلبی در ساعت ۶:۵۳ دقیقه صبح بیشتر است

محققان دانشگاه هاروارد متوجه شده اند که براساس این نظم درونی در صبحگاه به ویژه در مرحله آخر خواب، خطر ابتلا به یک حمله قلبی از هر زمان دیگری بیشتر است. خواب شدید در نیم ساعت آخر خواب می تواند باعث شود که قلب مقدار زیادی اکسیژن مصرف کند که درخواست های فیزیکی بیدار شدن و بیرون آمدن از رخت خواب را به دنبال دارد. در این زمان غده های آدرنالین نیز بیش از حد معمول هورمون آدرنالین ترشح می کنند تا به بدن برای بیدار شدن شوک وارد کنند و این می تواند باعث پارگی عروق کرونر شود.

 

 

پرطرفدارترین زمان برای بیداری ۷:۳۵ دقیقه صبح است

طبق آخرین گزارش خواب انگلیس که در آن عادت های خواب در ۳۸ مکان در این کشور بررسی شده است، ساعت ۷:۳۵ دقیقه صبح متوسط زمانی از روز است که بیشتر افراد از رختخواب بیرون می آیند.با این حال ساعت بیداری بر اساس منطقه و موقعیت فرق می کند.زمانی که بدن از مرحله خواب سنگین وارد مرحله خواب سبک می شود، بیداری صورت می گیرد. در مرحله خواب سبک عملکرد مغز تا حدی فعال نیست و باعث می شود که مغز سطوح بالایی هورمون بیداری ترشح کند.

 

 

بهترین زمان برای وزن کردن ۷:۴۰ دقیقه صبح است

بر اساس این گزارش بهترین زمان برای وزن کردن بدن صبح ها بعد از رفتن به دستشویی و قبل از صرف صبحانه است. محققان دانشگاه براون در آمریکا اوایل سال جاری در مطالعه ای متوجه شدند که ۶۱ درصد افراد خود را صبح ها وزن می کنند.

 

 

شادترین حالت روحی انسان در ساعت ۸ صبح است

محققان دانشگاه کورنل در آمریکا متوجه شدند که انسان ها، شادترین پیام های خود را در ساعت ۸ صبح می نویسند.اسکات گولدر یکی از نویسندگان این مطالعه می گوید: این موضوع ریشه بیولوژیکی دارد.

 

 

بدترین زمان برای نوشیدن قهوه ساعت ۹:۱۷ دقیقه صبح است

کارشناسان متوجه شده اند که بدترین زمان برای نوشیدن قهوه صبح است. یک مطالعه که در مجله Psychosomatic Medicine منتشر شده است نشان می دهد، درحالیکه بیشتر ما صبح ها به دنبال افزایش کافئین برای بیدار شدن می گردیم اما این مطالعه نشان می دهد که مصرف کافئین صبح ها در حقیقت اثر مخالف دارد.

این موضوع به این دلیل است که اوایل صبح بدن انسان پر از کورتیزول است؛ کورتیزول هورمونی است که انسان را بیدار و هشیار نگاه می دارد. بنابراین بدن بطور طبیعی کافیین دار است و نیازی به اسپرسو ندارد. مصرف کافئین در زمانی که بدن به آن نیازی ندارد باعث می شود که بدن سریعتر نسبت به آن مقاومت پیدا کند و انرژی که کسب می کند به اندازه زیادی از بین می رود.

 

 

احتمال مرگ در ساعت ۱۱ صبح بیشتر است

دانشمندان متوجه شده اند که ساعت احتمالی مرگ انسان هم وجود دارد که این ساعت در ژن های افراد نوشته شده است. محققان با بررسی الگوهای خواب هزار و ۲۰۰ فرد ۶۵ ساله متوجه شدند افرادی که نوع خاصی از ژن ها (به نام AA) دارند بیشتر احتمال دارد که در ساعت ۱۱ صبح جان خود را از دست بدهند. این موضوع به این دلیل است که این ژن ها باعث می شوند انسان سحرخیزتر شود؛ از سوی دیگر بیشتر حوادث پزشکی مانند حمله قلبی و سکته مغزی حدود ساعت ۱۱ صبح رخ می دهد. کلیفورد ساپر از دانشکده پزشکی هاروارد که این تحقیق را در مجله Annals of Neurology در سال ۲۰۱۲ منتشر کرد، می گوید: حتی مرگ نیز باید از ساعت بیولوژیکی که درون هر یک از ما وجود دارد پیروی کند که متوسط زمانی آن حدود ساعت ۱۱ صبح است.

 

 

حدود ساعت ۱۲:۳۷ انسان نیاز به چرت زدن دارد

درحالیکه بیشتر ما با رخوت بعد از نهار آشنا هستیم اما در حقیقت بدن ما بسیار زودتر شروع به خوابیدن می کند. درجه حرارت بدن ما از صبح در حال افزایش است و حدود اواسط روز کاهش می یابد؛ همچنین غده صنوبری مغز شروع به تولید مقدار کمی هورمون خواب می کند که همه این عوامل باعث می شود انسان حدود ساعت ۱۲:۳۷ نیاز به چرت زدن داشته باشد.

 

 

بهترین زمان برای رفتن به مطب دندانپزشک ساعت ۲ بعد از ظهر است

انجمن دندانپزشکی انگلیس ساعت ۲ بعد از ظهر را بهترین زمان برای ویزیت دندانپزشک توصیه کرده است. ماندگاری بیهوشی موضعی در اواسط ظهر سه برابر بیشتر است. دانشمندان علت این موضوع را نمی دانند اما تصور می کنند که این افزایش ماندگاری به این دلیل است که انرژی بدن به رویه های بیولوژیکی دیگر منحرف می شود.

 

 

بهترین زمان برای تمیز کردن خانه ساعت ۳:۱۳ دقیقه بعد ازظهر است

محققان می گویند، هماهنگی میان دست و چشم در ساعت ۳:۱۳ دقیقه بعد از ظهر در اوج قرار دارد. اندورفینز پیام آورهای شیمیایی در مغز که موجب کاهش درد می شوند نیز در بعد از ظهر به اوج می رسند و باعث می شود که درد ناشی از خم شدن کاهش یابد.

 

 

بهترین زمان برای ورزش کردن ساعت ۵:۴۴ دقیقه بعدازظهر است

جای تعجب نیست که ۸۰ درصد رکوردهای المپیک در اواخر بعد از ظهر شکسته می شوند. در این زمان عملکرد فیزیکی انسان در حداکثر قرار دارد و خطر جراحت میان ساعت های ۳ تا ۶ بعد از ظهر کاهش می یابد.

علاوه بر این، ریه های ما بعد از ساعت پنج بعد از ظهر عملکرد بیشتری نسبت به میان روز دارد. ماهیچه ها نیز کاملا در طول روز گرم شده اند و انعطاف پذیر تر هستند و کمتر مستعد رگ به رگ شدن می شوند.